هشتم مرداد، سالروز به قتل رسیدن جاوید نام اکبر محمدی، اسطوره مقاومت در زندان اوین

اکبر محمدی در هشتم مردادماه ۱۳۸۵ و در حالی که در اعتراض به دستگیری مجدد و توقق وضعیت وخیم درمانی اش، در نهمین روز از اعتصاب غذای نامحدودش به سر می برد، به طرز مشکوکی جان باخت.

نامه سرگشاده منوچهر محمدی به احمد شهید

جناب شهید سخت است به عرض برسانم که در ایران تنها من و خانواده‌ام نیستیم که شاهد به قتل رسیدن و یا بازداشت و شکنجه شدن بصورت خانوادگی از سوی رژیم میباشیم بلکه هزاران خانواده در ایران وجود دارند که ...

اهدای جایزه سازمان علمی مسا به منوچهر و اکبر محمدی

اهدای جایزه سازمان علمی‌ مسا ( آمریکا ، کانادا و خاورمیانه) به مبارزان راه آزادی و دمکراسی در سال ۲۰۰۶ میلادی برابر با ۱۳۸۵ خورشیدی به اکبر و منوچهر محمدی.

اعطای تقدیرنامه به منوچهر و اکبر محمدی از سوی جرج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۸ میلادی

Go to Blogger edit html and find these sentences.Now replace these sentences with your own descriptions.This theme is Bloggerized by Lasantha Bandara - Premiumbloggertemplates.com.

۱۷ تیر ۱۳۹۲

نامه منوچهر محمدی به دست اندرکاران دولتی و پارلمانی جهان و نهادهای مدنی و حقوق بشری

نامه منوچهر محمدی ، دست اندرکاران دولتی و پارلمانی جهان و مسئولان نهادهای مدنی و حقوق بشری بین المللی
اگر چه نامه من که در ارتباط با نجات جان شماهاست دیر در خطاب به شماها نوشته شده است اما بس خرسندم که پیشتر ، زنگ خطر مرگ خاموش را برای نجات جان شماها اگر چه بصورت غیر مستقیم و نیز غیر عمومی اما از طریق مرتبطین خصوصی با نفوذ ایرانی به گوش شماها رسانده‌ام .
اما اینکه هم اکنون چرا بر آن شدم که از حالت افشاگری مخفی‌ علیه رژیم ولی فقیه بیرون آیم و به افشاگری علنی علیه آن رژیم اقدام ورزم بطوریکه قسمتهای کوچکی از بخش وسیع طرح مرگ خاموش را عمومی‌ سازم تنها به شرح یک علت از علل موجود آن اشاره خواهم کرد که آن نیز به علت عدم رفع ممنوع الخروج بودن پدر و مادرم از سوی رژیم ضدّ انسانی‌ ولی‌ فقیه میباشد که عوامل آن رژیم قول رفع آنرا پیشتر به شرط عدم فعالیتهای سیاسی ما از آمریکا نیز به ما داده بودند اما به واقع دروغ گفته‌اند و تاکنون نیز به آن عمل ننموده اند.
بنا بر این ، دیگر شکی برای من باقی‌ نمانده است که رژیم با گروگان گرفتن پدر و مادرم و همچنین نیز با ایجاد زندگی‌ تبعیدی برای آنان در داخل ایران ، به واقع تصمیم قطعی بر قتل آندو گرفته است چرا که رژیم فکر می‌کند با اتخاذ این نوع سیاست ، حداقل میتواند به اجرای عملی‌ طرح خویش مبنی بر ایجاد بحران سخت روحی‌ و روانی‌ در ما فرزندان آندو در خارج از کشور دست یازد و اما من در حقیقت به نوبه خود ، قبل از عملی‌ شدن طرح رژیم تصمیم قطعی خودم را نیز گرفته‌ام و آن علنی کردن جنایات رهبری آنهم از طریق نوشتن نامه در خطاب به وجدانهای بیدار جهانی‌ از جمله شخصیّتهای حقیقی‌ سیاسی ، مدنی و حقوق بشری است به اینصورت که چه بسا شما بسیاری از رهبران سیاسی ، دست اندرکاران دولتی و پارلمانی جهان و مسئولان نهادهای مدنی و حقوق بشری بین المللی اگر چه نه‌ یقیناً بلکه احتمالا با نام سه‌ نفر از معاونین سابق وزارت اطلاعات رژیم ولی فقیه که به واقع آمرین میانی مثلث قتلهای پنهانی‌ دولتی نسبت به دگر اندیشان منتقد در درون و بیرون از مرز ایران را تشکیل میدادند و به نامهای سعید امامی ، مصطفی کاظمی و مهرداد علیخانی شهره اند اشنأیید هر چند که در حقیقت آمرین اصلی‌ تروریستهای حکومتی ، رهبر رژیم اسلامی آیت‌الله علی‌ خامنه‌ای ، بدنه‌ای از سران سپاه پاسداران و نیز تمامی وزرای اطلاعات رژیم او میباشند چرا که در اصل میتوان گفت هر وزیری در هر یک از دولت‌ها در زمان رهبری خامنه‌ای منتصب خود رهبری میباشد و نه منتخب رئیس جمهوری و این یعنی‌ خلاف آشکار اصولی چون از یکسو ، یکصد و دهم در فصل هشتم قانون اساسی‌ که مربوط به حدود وظایف و اختیارات رهبری میباشد و از دیگر سو ، یکصد و سی‌ و سوم در فصل نهم قانون اساسی‌ بطوریکه این اصل از قانون اساسی‌ به روشنی تصریح می‌کند که هر وزیری می‌بایست بدون هر نوع دخالت بیرونی مستقیماً توسط رئیس جمهوری انتخاب گردد . 
اما آنچه که در اینجا مهم است اینکه ، پس از آنکه چند مورد جزئی از قتلهای پنهانی‌ از میان هزاران قتلهای پنهانی‌ دلخراش دگر اندیشان که از سوی طرفداران رهبری در بدنه اصلی‌ وزارت اطلاعات در دولتهای پیش از اصلاحات و نیز در بدنه فرعی وزارت اطلاعات در دولت خاتمی در درون و بیرون از مرز ایران صورت گرفته بود همینکه از سوی بدنه اصلی‌ آن وزارت در آن دولت کشف شده بود بلافاصله آن سه‌ آمر میانی تروریستهای حکومتی از سوی بدنه اصلی‌ آن وزارت در آن دولت دستگیر و باز داشت شده بودند بطوریکه از یکسو ، آنطور که شایع است سعید امامی پس از چندی به علت عدم تحمل شکنجه با خوردن داروی نظافت دست به خودکشی زده بود و از دیگر سو نیز ، مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی پس از مدت زمانی‌ نه چندان طولانی به سالن سه‌ زندانیان سیاسی در زندان اوین منتقل شده بودند بطوریکه من و برادرم زنده یاد اکبر در آنزمان در آن سالن در حبس بسر می‌بردیم لذا در آن سالن بود که آندو برای اولین بار راز‌هایی‌ از قتلهای پنهانی‌ را که به قتلهای زنجیره‌‌ای در ایران شهره میباشد برای ما زندانیان سیاسی بویژه برای من و اکبر چه بسا بصورت خصوصی بر ملا ساختند که قسمتی‌ از این رازها به شرح ذیل خواهد آمد :
به این صورت که ، آن دو آمر میانی اذعان نمودند که نظر رهبری بر آن است از آنجا که مطابق اصل یکصد و سیزده قانون اساسی‌ ، مرد شماره یک رژیم رهبر انتصابی از سوی مجلس خبرگان میباشد و نه رئیس جمهور به اصطلاح انتخابی از سوی مردم و رهبری رژیم هم نیز چون از یکسو مطابق اصول پنجم ، یکصد و هفتم  و یکصد و نهم قانون اساسی‌ واجد عنوان ، شرایط و صفات ولی فقیه میباشد و از دیگر سو نیز چون ولی فقیه مطابق فقه شیعه جانشین مستقیم از سوی امام زمان ( یعنی‌ امام غایب شیعیان دوازده امامی ) و غیر مستقیم از سوی خداوند محسوب میشود لذا رهبری رژیم بعنوان ولی فقیه مسلمین اگر چه بطور غیر مستقیم از سوی مردم اما بی‌نیاز از مشروعیت مردم ، خود به خود از حقانیت فتوا از سوی خداوند علیه خود مردم اعم از مردم ایران و جهان بر خوردار میگردد که از جمله این فتواها مربوط به اجرای قتلهای پنهانی‌ منتقدان در درون و بیرون از مرز ایران میباشد .
اما مخالفانی که با فتوا و فرمان رهبری از حق حذف فیزیکی‌ ( حق مرگ ) بر خوردار شدند و همچنان نیز میشوند شامل دسته‌های ذیل میباشند ،
۱- آن دسته از منتقدان غیر ایرانی یعنی‌ دست اندر کاران دولتی و پارلمانی و نیز نهادهای مدنی و حقوق بشری کشورهای اسلامی و غیر اسلامی بویژه غرب اروپایی که از سر ضدیت و مخالفت سخت با رژیم ولی فقیه بر می‌آیند و اثری از به چالش کشاندن موجودیت آن رژیم از خویش بجا میگذارند و یا همچنان نیز از نقض دائمی حقوق بشر در ایران انتقاد مستمر بعمل می‌آورند و یا همآنان نیز ، پیوسته و شفاف به کمک و حمایت از آن دسته از اپوزیسیون ایرانی ساکن در خارج از ایران که موجودیت رژیم ولی فقیه را تهدید میکنند اقدام می‌ورزند .
اما اینکه چگونه طرح مرگ خاموش عملا از سوی رژیم ولی فقیه در مورد دسته اول ( غیر ایرانی‌ها ) به اجرا در میاید تنها به شرح یک مورد مهم از اظهارات آن دو آمر میانی وزارت اطلاعات بسنده خواهم کرد به اینصورت که آن دو بارها اذعان نموده‌ بودند که طرح مرگ خاموش به طرق مختلف از جمله از طریق ریختن مواد سکته آور و یا سرطان زا در داخل غذاها و نوشیدنیهای آن دسته از شخصیّتهای خارجی‌ که منتقد سر سخت رژیم ایران میباشد یا با پهن کردن دام از طریق دعوت از آنان به ایران عملی‌ میگردد و یا عوامل دستگاه اطلاتی‌ رژیم از طریق شرکتهای اقماری خویش در خارج از کشور تحت عناوینی چون اوپوزیسیون ، تاجر ، و یا دست اندر کار رژیم ایران در ابتدا با این دسته از شخصیّتهای خارجی‌ طرح دوستی‌ میریزند و سپس از آنان برای صرف نوشیدنی‌ و یا غذا به رستورانها و یا به سفارتخانه‌های ایران در آن کشورها دعوت بعمل می‌آورند و آنگاه نیز طرح مرگ خاموش را عملا در مورد آنان به اجرا میگذارند . 
آن دو نیز همچنین اذعان نمودند که بسیاری از این دسته از شخصیّتهای خارجی‌ در طول رهبری خامنه‌ای یا با فرمان خود رهبری و یا با فرمان شورای روحانیون وابسته به رهبری به این نوع دامهای دردناک گرفتار آمدند بطوریکه پس از چندی نیز دچار عارضه‌هایی‌ چون سکته و یا سرطان شدند و سپس نیز در آرام و سکوت تسلیم بی‌ چون و چرای مرگ گشتند بی‌ آنکه مجریان مواجب بگیر این طرح کمترین آثار و ردپایی از این عمل مخوف و ضدّ انسانی‌ از خویش بجا بگذارند .
البته بماند دیگر اظهارات آن دو در باره دیگر موارد مربوط به طرح مرگ خاموش از جمله پاشیدن گرده‌های سکته آوار و یا سرطان زا در داخل کفش‌های دست اندر کاران حکومتی کشورهای اسلامی عربی‌ و غیر عربی‌ و سپس نیز پس از چندی مرگ دلخراش آنان پس از اجرای عملی‌ این طرح از سوی عوامل تهی مغز رژیم .
همچنین آندو با بیم و هراس وصف ناپذیر از جان خویش بارها بیان نمودند که بزودی اگر چه نه‌ به شیوه سعید امامی اما به شیو دیگری از سوی عوامل رهبری به قتل خواهند رسید و چنانچه اگر هم ، پیش بینی‌ آنان در مورد مرگ آنان نیز به حقیقت پیوست در آنصورت بر من و برادرم خواهد بود که پس از آزادی از زندان اوین ، بی‌ هیچ درنگی به افشای هر چه سریعتر این نوع فجایع یعنی‌ چگونگی‌ طرح مرگ پنهانی‌ با آمریت رهبری آنطور که پیشتر شرح آن نیز رفت و در نامه دوم هم نیز خواهد رفت اقدام ورزیم اما متأسفانه پس از پایان دوره ریاست جمهوری خاتمی و روی کار آمدن احمدی نژاد به ریاست جمهوری ، آندو نه تنها که پس از چندی از زندان آزاد شدند بلکه این‌بار بعنوان امرین و عاملین کارخانه مرگ بجای کار در وزارت مرکزی اطلاعات ، در بند ۲۰۹ آن وزارت مستقر در زندان اوین بکار گرفته شدند بطوریکه آنان در ابتدای کار با همکاری دیگر اوامر و عوامل آن وزارت ، زمینه طرح مرگ برادرم اکبر را صرفاً به علت مقاومت و کشاندن مبارزه به داخل زندان به اجرا در آوردند .
منوچهر محمّدی متهم ردیف اول جنبش کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیر ماه ۱۳۷۸ خورشیدی

نامه منوچهر محمدی به شاهزاده رضا پهلوی در مورد شورای ملی

شاهزاده عزیز و گرامی‌
اگر چه قلم من چنان نافذ و توانمند نمیباشد تا همهٔ آنچه را که در ذهن دارم به خوبی‌ ذهنم به قلم آورم ولی‌ چون همیشه عادت بر آن دارم که خودم با قلم خاص خود بنویسم تا تمامی آنچه را که از درون پاک و ذهن انسانی‌‌ام نشات می‌گیرد به صفحه آورم به همین جهت قلم و سبک نوشتاری من همچون شخصیت من، همیشه احترام به همگان و نیز بدون آزار و رنجش به دیگران بوده و می‌باشد. 
لذا من با این توضیح بر آنم که به شما یاد آوری نمایم که اگر چه من در این نامه در خطاب به شما، بی‌ پرده و صریح قلم بر صفحه می‌آورم اما وجدان و اخلاق سیاسی‌ام را گواه می‌گیرم که هدف من ولو کمترین آزردن به شما نمیباشد بلکه هدف واقعی‌ من تقاضای کمک از شما به جهت موقعیت مناسب شما و شاید نیز کمتر بی‌ بدیل شما در میان مردم در این شرایط حسّاس کنونی بعنوان یکی‌ از سرمایه‌‌های بزرگ ملی‌ جهت نجات ایران می‌باشد و بس.
شاهزاده عزیز
همانطور که واقفید اینجانب یک جمهوری خواه هستم اما با اینحال اطمینان راسخ دارم که حضرتعالی هیچگاه از ارادت من به خودت بی‌ خبر نبوده و نیستید لذا این ارادت عمیق من به شما، بیشتر نه‌ بعلت کمک انسانی‌ شما به اینجانب برای ورود سریع من به آمریکا بلکه بعلت مواضع دمکراتیک همیشگی‌ شما در طول مبارزات شما علیه رژیم بوده است، هر چند که اینجانب نجات جان خودم را مدیون حضرتعالی، حزب دمکرات کردستان ایران مستقر در عراق، بسیاری از شخصیّت‌های با نفوذ امریکایی، سازمان ان، ای، دی، وزارت امور خارجه آمریکا و دولت وقت آمریکا میدانم اما شکی ندارم که انسان بزرگ و دمکراتی مثل شما از یکسو، چنین کمکی‌ را یک عمل حقوق بشری میداند و از دیگر سو، این حق را به من میدهد که اینجانب بی‌ هیچ نگرانی چون گذشته بر اندیشه جمهوری خواهی‌ خویش پایبند بمانم بطوریکه قلبا هم از سوی شما مورد بی‌مهری واقع نشوم.
شاهزاده عزیز
همانطور که واقفید اینجانب بارها مفتخر به دیدار و نشست سیاسی با حضرتعالی در واشنگتن دی، سی‌  شده‌ام اما هر بار شاهد بوده‌اید که گفتگوی من با شما صرفاً در راستای مسائلی‌ چون ارائه راهکارها برای برون رفت از وضعیت موجود در کلیت اپوزیسیون و نیز شکل گیری واقعی‌ اتحاد همگانی آنهم بر مبنای مصألح ملی‌ و منافع مردمی بوده است و بس و نه‌ در راستای ولو کمترین منافع شخصی‌ خودم، چرا که اگر جز این بود لذا آن آپارتمانی را که دفتر شما در بدو ورود من به آمریکا به دستور حضرتعالی و مادر گرامی‌ شما شهبانوی بزرگوار و مهربان در اختیار اینجانب قرار داده بود بی‌شک حاضر به زندگی‌ در آن می‌شدم  لذا نه‌ تنها که حاضر به زندگی‌ در آن نشده‌ام بلکه حتا راضی‌ به این نشده بودم که از دیگر موقعیت‌های مناسب که از سوی دولت آمریکا برای اینجانب فراهم شده بود به نفع خویش بهره گیرم موقعیتهایی چون:



اولا : زمانی‌ که دفتر ریاست جمهوری وقت آمریکا جورج دبلیو بوش به مناسبت هفته ملت‌های در بند از اینجانب دعوت بعمل آورده بود تا با آن رئیس جمهوری دیدار حضوری داشته باشم اینجانب به هنگام دیدار حضوری، حاضر به قبول پیشنهاد کلان مالی‌ جهت فعالیت‌های حقوق بشری که از سوی نهاد‌های وابسته به آن دولت که به دستور مستقیم رئیس آن جورج دبلیو بوش به من شده بود نشده بودم.
ثانیا : دولت آمریکا مطابق قانون مهاجرت سیاسی به مدت ۸ ماه امکاناتی چون، بیمه‌، غذایی و بهداشتی و پزشکی‌ به مانند تمامی پناهندگان سیاسی در اختیار اینجانب قرار داده بود اما اینجانب بخاطر سربار نشدن در دولت آمریکا بجز قبول کارت غذا به مدت کوتاه، حاضر به قبول هیچ یک از دیگر امکانات آن دولت نشده بودم و همچنان نیز نمیشوم چرا که نه تنها که اینجانب همواره از طریق کار و یا وام دانشجویی به ارتزاق زندگی‌ خویش میپردازم بلکه هر از چند گاه نیز به کمک مالی‌ نسبت به دسته‌ای از پناه جویان سیاسی رنج دیده در سراسر جهان بویژه ترکیه  اقدام می‌ورزم بطوریکه بارها شده است که خود نیز به مشکلات سخت مالی‌ مواجه شده‌ام و سختی‌های زیادی را تحمل نموده‌ام اما بعلت عشق به خدمت انسانی‌ ذره‌ای خمّ به ابرو نیاورده‌ام. 



لذا مقصود من از یاد آوری اینگونه مسائل چیزی نیست جز اینکه به شما اطمینان دهم که اینجانب نه تنها که در بهترین موقعیت جزو سؤ استفاده کننده‌ها نبودم بلکه هیچوقت به فکر منافع شخصی‌ خودم نیز نبوده و نیستم چرا که بجز منافع مردم خویش نمیاندیشم و لذا به همین خاطر محتوای نامه من بعنوان انسانی‌ با این بینش در خطاب به شما چیزی نیست جز تقاضای خالصانه از شما جهت بازگشت به دفاع از منافع تمامی عقاید و اقشار جامعه بجای دفاع از یک عقیده و قشر خاص در این شرایط حساس، چرا که مواضع عادلانه و دمکراتیک دائمی پیشین شما باعث شده بود چه بسا که بسیاری از جمهوری خواهان شما را نیز از آن خود بدانند و لذا تا آنزمان از نظر بسیاری از جمهوری خواهان واقعی‌ و دمکرات شما تنها متعلق به طرفداران پادشاهی نبوده اید بلکه به جمهوری خواهان هم نیز تعلق داشته اید اگر چه که شما پس از ورود به شورای ملی‌ و دفاع قاطع از دست اندر کاران اولیه آن که همگی‌ از طرفداران پادشاهی بوده اند به واقع خود خواستید با عدول از سیاست دمکراتیک از جمهوری خواهان خروج نمایید بطوریکه تاکنون راضی‌ به بازگشت به آنان و نیز دفاع از حقوق آنان هم نشده اید به این معنی‌ که شما حتا طرفداران پادشاهی را تشویق و راضی‌ به مشارکت دادن هیچیک از جمهوری خواهان واقعی‌ در آغازین کار نکرده بودید چرا که مشارکت دادن به این معنی‌ نیست که جمهوری خواهان به طرح مکتوب شده اولیه طرفداران پادشاهی بپیوندند بلکه به این معنی‌ است که در آغاز کار، طرحی را با حق مساوی با هم مکتوب کنند و سپس نیز برای پیشبرد و تسریع کار به موازات هم حرکت نمایند، به دیگر عبارت مشارکت دادن جمهوریخواهان به این معنی‌ نیست که در آغاز منشوری از سوی عده‌‌ای از طرفداران پادشاهی تنظیم و تدوین گردد و آنگاه نیز از سوی آن عده‌ از تمامی جمهوری خواهان خواسته گردد که به آن منشور بپیوندند و نگران کننده تر آنکه شما هم نیز ضمن جانب‌داری قاطعانه از سیاست غیر عادلانه آن عده‌ خاص از همگان بخواهید که پای آن منشور را امضا نمایند.
شاهزاده عزیز
به یقین من و امثال من به عنوان یک شهروند عادی از این حق بدیهی‌ و ابتدایی‌ بر خورداریم که با رعایت ادب، بی‌ هیچ نگرانی از شما بپرسیم که به واقع این عده‌ از اشخاص گمنام که تنگ نظرانه برای این گونه از اتحاد پا پیش گذاشته اند معیار آنان برای این نوع از اتحاد چه بوده است که شما را اینگونه مدافع سر سخت آن نموده‌ است بطوریکه حتا با شکست آشکار آن به دلیل عدم حضور جمهوریخواهان واقعی‌ در آن، حتی حاضر به تجدید نظر در آن نشده اید‌؟ آیا جز این بوده است که آنان طرفدار پادشاهی بوده اند‌؟ و اگر نه‌، پس چه بوده است‌؟!



و اما اگر منظور آنان از اتحاد، صرفاً اتحاد در میان طرفداران پادشاهی بوده است بطوریکه حتا در آغاز کار، مشی دست اندر کاران آن اینگونه می‌‌نمایانده است پس در آنصورت میتوان نام جمعیت، حزب و یا سازمان را برای این نوع از اتحاد بر گزید و نه‌ نام شورای ملی‌ را که به واقع معنایی به مراتب فراتر از آن دارد چرا که اتحاد از نوع سازمانی و حزبی آن اتحادی است که از اندیشه‌‌های منسجم همفکر و یا همسنخ و همگون تشکیل شده باشد مثل اتحاد از نوع جمعیت نهضت آزادی ایران، حزب مشروطه ایران، حزب دمکرات کردستان ایران، سازمان مجاهدین خلق، اتحاد جمهوری خواهان، و یا بسیاری از گروهها و احزاب پیش و پس از انقلاب، و اما اتحاد از نوع شورای ملی‌ آن اتحادی است که از اکثریت اندیشه‌‌های منفرد و نیز گروهها، احزاب و سازمان‌های غیر همفکر و یا غیر همسنخ و بعضا نیز حتا دشمن هم اما به واقع مخالف رژیم تشکیل گردیده باشد مثل اتحاد از نوع جبهه‌ ملی‌ ایران، جبهه‌ متحد دانشجویی، شورای ملی‌ مقاومت ایران ، نهاد (جبهه‌) مردمی و انجمنها (جبهه‌) سکولار‌های سبز ایران.
شاهزاده عزیز
فکر می‌کنم آخرین نشست سیاسی اینجانب با حضرتعالی حدودا دو سال پیش بود، زمانیکه عده‌‌ای از متمکنان مالی‌ در تکزاس از من دعوت بعمل آورده بودند تا برای اتحاد عملی‌ تمامی شخصیتها و گروه‌های سیاسی دل‌ سوخته دست بکار شوم، آنان گفته بودند در آنصورت حاضرند که تمامی هزینه‌‌های مربوط به این حرکت را پرداخت نمایند لذا من هم به آنان اعتماد کردم و سپس نیز بلافاصله با دیگر دوستان مورد نظرم کار را آغاز نمودم، در ابتدای کار آن متمکنان مالی‌ بر این نظر بودند که اولین نشست را در آمریکا با حضور خود آنان با حضرتعالی داشته باشیم چیزی که خود من نیز پیشتر بر این عقیده بودم و لذا پذیرفتم و بلافاصله زمینه نشست با شما را در واشنگتن دی، سی‌ فراهم کرده بودم، آن نشست که حدود سه‌ ساعت به طول انجامیده بود اینجانب از نتیجه سفر یکماهه قبلی‌‌ام به اروپا و موفقیت ۹۵ در صدی نسبت به ۶۰ در صد از اپوزیسیونی که موفق به دیدار و رایزنی با آنان در فرانسه، آلمان و سوئد شده بودم سخن به میان آورده بودم و شما هم نیز چون همیشه با گشاده رویی از این حرکت استقبال کرده بودید بطوریکه پس از آن نیز اذعان نموده‌ بودید حتا حاضرید دوستانتان در اروپا را در این حرکت به ما وصل نمایید. حضرتعالی قول صد در صد حمایت به ما داده بودید اما پس از اتمام نشست سه‌ ساعته و بازگشت ما به تگزاس یکی‌ از آن متمکنان مالی‌ که از طرفداران افراطی شما بوده است مرتب بهانه جویی‌ میکرد و پیوسته به من تذکر میداد که ما باید اتحاد را تنها در میان طرفداران پادشاهی دنبال نماییم او همچنین نیز مرتب اذعان میکرد که تمامی شخصیتها و سازمانها و گروه‌های سیاسی از جمیع جمهوری خواهان خائن هستند و نبایست آنان را برای اتحاد دعوت نمود او پیوسته از کلمه اتحاد استفاده می‌نمود اما هیچگاه قادر به تشخیص معنای حقیقی اتحاد نبود چرا که او به واقع با الفبای سیاست و کار سیاسی آشنایی نداشت، او تنها به دنبال اتحاد بین طرفداران پادشاهی بود و نه حتا اتحاد در میان طرفداران اندیشه شما که برای ما دمکرات می‌نمود تا چه رسد به اینکه او معنای اتحاد واقعی‌ را که از ائتلاف اندیشه‌‌های غیر همفکر و ناهمگون حقیقی‌ و نه ساختگی صورت می‌پذیرد تمییز دهد و یا اینکه فراتر از آن به آن اعتقاد داشته باشد.



لذا پس از آن بود که من و دوستانم ناچار گشتیم ناباورانه شهر هیوستن در تگزاس را ترک گوییم و به کالیفرنیا باز گردیم هر چند ما پس از همه آن نامهربانیها، شکل گیری سریع اتحاد را به خاطر عشق به آزادی ایران در کالیفرنیا دنبال نمودیم اما متأسفانه باید گفت از آنجا که، آن به اصطلاح طرفدار شما دیگر متمکنان مالی‌ هم اندیش اما منطقی‌ و معتدل خود در هیوستن را در این همراهی از خویش رنجیده و نیز رانده بود لذا پس از خروج آن هم اندیشان او از این جریان بود که ادامه آن جریان به علت عدم توان مالی‌ تماماً نیز متوقف شده بود اما متأسفانه حضرتعالی پس از آن حتا نخواستید علت واقعی‌ توقف این حرکت را بدانید تا چه رسد به اینکه بخواهید قول حمایت آنرا که پیشتر به ما داده بودید عملی‌ سازید ولی‌ از آنسو، آن به اصطلاح طرفدار شما که نیروی دافعه او حتا در میان طرفداران پادشاهی هم بر کسی‌ پوشیده نیست وقتی‌ پس از چندی به برکت آشنایی با شما از طریق جلسه مشترک ما با شما در واشنگتن دی، سی‌ موفق گشت که شما را دو بار آنهم به فاصله کمی‌ برای سخنرانی به هیوستن دعوت نماید شما به هر دو دعوت او پاسخ مثبت دادید بی‌ آنکه از خود و یا او بپرسید که در اصل رسالت قبلی‌ او چه بوده است؟! 



پس از آن بود که من چه بسا !  بس اه و افسوس خوردم و با خود نیز گفتم که کاش می‌شد در همه جا، عمل شما منطبق بر سخنان زیبای شما و نیز احترام واقعی‌ به تمامی اندیشه‌ها می‌بود چرا که تا بحال تمامی سخنان زیبای شما که به واقع مبتنی‌ بر مواضع عدالت و دمکراتیک بوده است باعث شده است که شما به تدریج به یک سرمایه ملی‌ تبدیل گردید اما از آنجا که حضرتعالی در عمل در چند جا از جمله پس از حمایت قاطع از چند تن‌ از دست اندر کاران اولیه شورای ملی‌ به صرف وابستگی‌ به پادشاهی خلاف گفتار خود عمل نمودید این خود نیز باعث شده است که گفتار شما که تا بحال برای بسیاری بویژه برای جمهوریخواهان واقعی‌ دمکراتیک و غیر خودی مینمایانده است این‌بار به وقت عمل برای آنان خودی و جانبدارانه بنمایاند بطوریکه در نهایت هم مورد خدشه و سؤ ظنّ قرار بگیرد.
شاهزاده عزیز
باشد که نامه حاوی انتقادی دردمندانه مرا قلبا به دیده مثبت و محبت به خود و ملت بنگرید و مرا چون گذشته دوستدار و عاشق واقعی‌ خود بدانید بطوریکه آنسان نیز از حقیقت سرمایه خویش بهره جویید و بجای اصرار بر تداوم سیاست حمایتی از یک جریان همسو و خاص درجهت بر قراری اتحاد غیر فراگیر و غیر پایدار، اینبار از طریق توسل به اتحاد واقعی‌ با استفاده از تمامی الیت‌های فکری و جریانات سیاسی استخوان دار اعم از جوان و پیر و میانسال از جمله از میان تمامی اقشار جمهوری خواه، به واقع در مسیر منافع و اتحاد واقعی‌ تمامی مردم دردمند در درون و بیرون از مرز ایران گام بر دارید چرا که حضرتعالی بهتر واقفید که در حقیقت مشکل واقعی‌ شما از سوی پادشاهی خواهان نمیباشد بلکه تنها از سوی جمهوری خواهان می‌باشد و بس. چرا که اگر جز این بود به یقین هیچ یک از آنان حاضر نمیشدند که جمهوریخواه شوند لذا تنها موضوعی که باعث خواهد شد که حضرتعالی مورد توجه  دولتهای جهانی‌ قرار بگیرید جلب توجه اکثریت جمهوریخواهان شناسنامه دار است و بس. اما اینجانب وجدانم را به شهادت می‌گیرم که انتظار من از شما  به عنوان یکی‌ از سرمایه‌‌های ملی‌ تاثیرگذار جز تلاش برای تحقق این مهم نیمیباشد، لذا برای حصول به این نتیجه تنها کافیست جنابعالی آن حسی را که نسبت به عده‌‌ای از طرفداران پادشاهی به خرج داده اید و از اعتبار و محبوبیت خویش در میان طرفداران پادشاهی به نفع طرح آنان بکار گرفته اید اینبار کمی‌ از آن حس حمایتی خویش را نسبت به طرح پیشین ما که خود نیز بر آن واقفید بکار بندید چرا که تنها در آن صورت است که ما شاهد حضور  قوی و فراگیر از تمامی جریانات فکری از میان دو جریان پادشاه خواهی‌ و جمهوری خواهی‌ در شورای اولیه عالی‌ موقت تصمیم گیری جهت مکتوب یک منشور مترقی و انتخاب نام مناسب برای آن خواهیم بود که این خود هم نیز به نوبه خود به روند یک اتحاد فراگیر و پایدار مبنی بر تشکیل یک کنگره ملی‌ آنهم بدون کمترین و یا کوچکترین حذفی یاری خواهد رساند.


اما اینجانب در اینجا اعلام میدارم که همراه با تیم جدیدی از نسل جوان و میانسال که از عقاید و گرایشات مختلف سیاسی برخوردارند و اعضای آنرا نیز خانمها و آقایان خوشنام و نیز شکنجه دیده و زندان رفته شناخته شده تشکیل میدهند آمادگی کامل داریم که همواره بعنوان یک سرباز و ٔپل ارتباطی‌ جهت تحقق این آرمان بزرگ ملی‌ عمل نماییم بی‌ آنکه خود نیز در آن کمترین سهمی داشته باشیم چرا که مطابق این طرح هیچ یک از ما بر آن نیستیم که در ابتدا منشوری را تدوین نماییم و سپس نیز از دیگران بخواهیم که به آن منشور بپیوندند بلکه در صدد آنیم که با ایجاد ٔپل ارتباط قوی با تمامی جریانات فکری و سیاسی و بدون هیچ‌گونه حذفی به منشوری از اتحاد فراگیر و همگانی  که در بر گیرنده نظرات مشترک همگان باشد دست یابیم.
و اما شما شاهزاده عزیز که تا دیروز بعنوان یک سرمایه بزرگ ملی‌ که در اذهان چه بسیار جمهوریخواهان نیز نقش بسته بودید و محبوب همگان شده بودید بطوریکه نیز میرفت در این میان یکی‌ از موثرترین ناجیان همیشگی‌ ایران و مردم آن باشید ولی‌ از آنجا که شما همچنان در دل‌ مردم بسیاری جا دارید لذا باید اذعان نمایم که زیاد دیر نشده است که خود قضاوت کنید و اعلام نمایید که به واقع شما سزاوار سخنگویی کدامیک می‌باشید‌؟!


سخنگوی تمامی جریانات فکری و سیاسی از میان دو جریان جمهوریخوهی و پادشاهی خواهی‌‌؟ و یا تنها سخنگوی جریانی از میان جریانات مختلف پادشاهی‌؟ اما از نظر من شما نه تنها، صد در صد شایسته سخنگویی بلکه رهبری چیزی بنام شورای رهبری از میان دو جریان پادشاهی خواهی‌ و جمهوری خواهی‌ واقعی‌ می‌باشید، البته به شرط آنکه پادشاهی خواهان، مشاورین خوبی‌ برای شما باشند و شما را برای امیال و شهرت خویش فدا نکنند، باور کنید من بارها از مظلومیت حضرتعالی اشک ریختم و از درد و رنج خانواده شما چون شما سوختم و همچنان نیز می‌سوزم چون هم خود درد کشیدم و هم از خانواده رنج دیده می‌باشم . 

شاهزاده عزیز , انتظاراینجانب ازشما این است که اتخاذ مواضع سیاسی شما خدای نکرده بگونه ای نباشد که مردم فکر کنند که شما درذهنتان به فرهنگ خودی وغیرخودی اعتقاد دارید اما درتبلیغ جوردیگر وانمود میکنید چراکه ازنظراینجانب,همیشه چاپلوسی اندکی ازمردم به رئوس قدرت و نیز احترام رئوس قدرت به فرهنگ خودی و غیرخودی و رویکرد به اعمال غیر علمی‌ و غیر تخصصی بوده است زمانی‌ را که ما نیاز به اصلاحات داشتیم انقلاب صورت پذیرفته است و اما زمانی‌ را که ما نیاز به انقلاب داریم پیوسته اصلاحات از نوع دور تسلسل باطل صورت می‌پذیرد.
ارادتمند همیشگی‌ شما، منوچهر محمّدی

تسلیت خانواده محمّدی به شاهزاده رضا پهلوی به مناسبت مرگ علیرضا پهلوی‎

شاهزاده ارجمند و بزرگوار
خبر مرگ ناگهانی و تاثر برانگیز شاهزاده علیرضا پهلوی در شهر بوستون آمریکا، همهء خانوادهء ما را به شدت تکان داده است، بطوریکه غرقه در سیل اشک بی‌ امان، ما نيز در دریای غم فراوان و بی‌ انتهائی فرو رفته ايم. خود مستحضريد که خانوادهء محمّدی همگی،‌ به خاطر اعتراضات دمکراتیک و مدنی و نیز فعالیت های حقوق بشری خود، از رژیم اسلامی چه مصیبت ها دیده ایم و طبيعی است که درد از دست دادن برادر را تا عمق جان درک کنيم. لذا، این مصیبت عظما و فراموش نشدنی‌ را با چشمی گریان و غمی فراوان از صمیم قلب به شهبانو فرح پهلوی، جنابعالی، شاهدخت فرحناز پهلوی و نیز دیگر اعضاء آن خانوادهء معظم و بزرگوار مصيبت ديده تسلیت عرض کرده و بیشترین صبر و شکیبایی را برای آن خانوادهء گرانقدر از خدای متعالی که در درون تک تک آدميان سکنی دارد و پیام آور اخلاق، انسانیت و صبر در مواقع مشقت است مسئلت می نماییم.
شاهزادهء گرامی
آنچه می نويسيم متنی سياسی نيست و از سر دردی بر می خيزد که جان های آدميان را بر فراز هر نوع سياست و عقيده بهم متصل می سازد؛ و خود می دانيم که چنين کاری هنجار زمانهء دلشکن ما نيست.
اکنون سه دهه و اندی است که هر از چند ماه يکبار، خبر مرگ خاموش شخص و یا اشخاصی‌ از خانواده های ایرانی (که تنها نام جمعی ِ «نهضت فکری اقلیت هوشمند» را می توان بر آنان اطلاق کرد) ، به گوش ما می‌رسد؛ مرگی چه در اعتراض به رفتارهای غیر دمکراتیک و خودخواهی های بسیاری از اعضاء اپوزیسیون در بیرون مرزها و چه در اعتراض به حکومت اقلیت بیمار و خود شیفتهء ستمکار حاکم بر سرنوشت ملت، و چه در اعتراض به وضع موجود در ایران نفرین شده. اما قریب به اتفاق ما ایرانی ها ، به جای ارائهء راهکارهای مناسب برای برون رفت از «وضع موجود»،  و بجای ارائهء تحلیل دقیق از علت این مرگ های خاموش در بين آن «اقلیت هوشمند حساس»، متاسفانه، همچنان  چون گذشته، بر طبل بیماری خود شیفتگی‌ می‌زنیم، و تاسف بارتر هم آنکه، به جای به خود آمدن همچنان بر بیماری های رسوایی چون جهل خویشتن پای می‌‌فشاریم. و نیز تا آنجا در بیماری هایی چون بی‌ اخلاقی‌ و خود شیفتگی‌ سقوط می‌کنیم که، درست همانند خود رژیم، با قرار دادن خويش در جایگاه حق مطلق؛ به اتّهام زنی‌ علیه همهء آنانی‌ اقدام می‌‌ کنیم که چون ما نمی اندیشند. و با تفسیر به رای خود، احترام به عقیدهء مخالف را ـ که، از میان اصول بنیادین احترام به قواعد و رفتارهای دمکراتیک است ـ زیر پا می گذاریم؛ تا آنجا که آگاهانه یا ناآگاهانه با کمک در ادامه دادن و نهادینه کردن این تفکر سقم و ناصواب، چنان از اخلاق و رفتاردمکراتیک فاصله می گیریم که در مرگ آنانکه چون ما نمی انديشند اما چون ما مخالف رژیم اند، سیاست سکوت را پيشه می‌کنیم که خود، خواسته یا نخواسته، همانا سیاست مماشات با رژیم تلقی می شود.
 
شاهزادهء ارجمند
در اينگونه لحظات بشری، و نه سياسی، است که از خود می پرسيم:
آيا زمان آن نرسيده است که بیش از این منافع ملی‌ را قربانی منافع شخصی‌ و گروه نکنیم و بیش از این در سکوت نامحدود معطل نمانیم؛ آن هم در انتظار اينکه شاید معجزه ای یا شانسی موجب پيروزی روش هائی اصلاحات شود؟ و آن هم بعد از سال ها که از شکست اصلاحات می گذرد؟ مگر آيا، با این اوصاف ديگر امیدی به اصلاح شدن نظام باقی مانده است؛ آن هم نظامی که از نوع و جنس ولی‌ فقیه است؟ براستی اگر هست چگونه؟ و اگر نیست چرا اتخاذ سیاست سکوت یا خنثی بودن؟ و یا چرا همچنان چون گذشته اصرار بر ادامهء مبارزات بصورت انفرادی و یا گروهی، بجای اتحاد و همدلی با هدفی‌ چون ایجاد آلترناتیوی موثر و کار آمد در راستای رهایی مردم و آزادی ایران برای همیشه؛ آن هم در این شرایط استثنائی که با پديدار شدن «جنبش سبز ملی»‌؟ (که به واقع می توان گفت که 90 در صد از دوستداران آن خواهان تغییرات ساختاری و نه‌ اصلاحی‌ رژیم بر پایه سکولاریزم و دمکراتیک هستند).
آیا زمان آن فرا نرسیده است که ما تمامی اعضاء طیف های سیاسی، از چپ تا ميانه و راست، برای یکبار هم شده، کمی‌ به خود آئیم و، با دوری گزينی از سیاست های مملو از افراط و تفریط  در مبارزات، نظام های دمکراتیک دنیا را نترسانیم بطوریکه مجبور شوند، بجای قرار گرفتن در کنار اپوزیسیون، در کنار رژیم قرار گیرند و در راستای حفظ رژیم بکوشند؛ یعنی‌ همان چیزی را که رژیم می‌خواهد و با صرف هزینه‌های میلیاردی به آن دامن میزند؟
شاهزاده عزیز،
ما خود واقفيم که شما نيز جز اين نمی انديشيد اما فکر می کنيم شما همان کسی هستيد که اين درد را بايد با او در ميان نهاد. يعنی، اگرچه هدف ما خانواده محمّدی از ارسال اين نامه، گفتن تسلیتی صميمانه به شما و خانوادهء مصیبت دیده محترم شماست اما، در این شرایط سخت و دلتنگ کننده، با اغتنام فرصت، صلاح را بر آن دیده ایم که مطالبی‌ را نيز با شما باز گو کرده و به طرح سئوالاتی که پرسش بسياری از ايرانيان است بپردازیم، چرا که باز گفتن اين مطالب بی‌ تناسب با واقعیاتی همچون مقصر بودن رژيم در آفرينش شرايطی مرگ عزیزانی چون لیلا و علیرضا، و دیگر وابستگان به نهضت فکری اقلیت هوشمند نخواهد بود.
ما به این نتیجه رسیده ایم که شايد بايد به پرسش خويش، خود پاسخ گوییم چرا که در اصل اين خود ماییم که، بعنوان بخش کوچکی از اپوزيسيون، از شخص مودّب و دمکراتی چون شما ـ که دستی‌ در ریختن خون کسی‌ ندارید و در راه آزادی ايران ز بسیاری چیزها گذشته اید ـ به صرف پسر شاه بودن خرده و ایراد گرفته ایم؛ آن هم نه از سردمکرات بودن يا در نظر گرفتن منافع مردم ایران، بلکه از سر ستبداد درونی‌ و نیز تحت تلقينات ايدئولوژيک. و، در اين حال؛ ما هیچگاه در دیدارهای حضوری با شما؛ از جمله در آخرین دیدار سیاسی حضوری سه ساعته در چند ماه پيش در واشنگتن دی سی‌، ندیده ایم که شما بر هیچ شخص، گروه و اندیشه‌ای، که برخی شان حتی دستی‌ در مبارزات غیر دمکراتیک و بی‌ اخلاقی‌‌های سیاسی دارند، خرده بگیرید و همیشه از همگان با احترام یاد نموده اید و به اتحاد با همهء آنان معتقد بوده اید.
اما، با در نظر گرفتن همهء اين واقعيت ها، پرسش ما از شما این است که چه شخص و یا اشخاص و یا چه فکر و یا افکاری در پشت مبارزات سیاسی اپوزیسیون در بیرون از مرزهای ایران خوابیده اند که مبارزات آنان، همچنان باید بی‌ هیچ نتیجه‌ای اینچنین متوقف بماند؟! يا حتی به سمت و سوی فرسایشی شدن هر چه بیشتر پیش رود؟ و عاقبت هم از ميان اعضای نهضتی که جملگی از اشخاص حساس، روشنفکر، دگر اندیش و مخالف رژیم هستند یکی‌ پس از دیگری قربانی بگیرد؟
شاهزاده عزیز، 
ما اعضاء اپوزیسیون بیرون از مرز، بعلت دارا بودن امنیت نسبی،‌ می توانستیم و هم اکنون نیز می توانیم با ارتباط و اتحاد مستقیم با یکدیگر به عنوان نیروهای تاثیر گذار عمل کنیم به شرط اینکه بتوان از شما، به خاطر رفتار و اندیشه دمکراتیک تان، به عنوان یک شخصیت حقیقی محبوب و مورد اعتماد حتی در میان جمهوری خواهان بهره بگیریم، و نیز، در کنار آن، از طرح های اندیشمندان سیاسی، از جمله مبتکر فکر نئوسکولاریسم برای ایران، دکتر اسماعیل نوری علا، استفاده کنيم. بطوریکه در این شرایط استثنایی، ضمن جلب حمایت رهبران سیاسی نظام های دمکراتیک دنیا مبنی بر قبول دولت در تبعید تشکيل شده از جانب اپوزيسيونی متحد، این طرح را بسیار سریعتر از آنچه که فکر می‌کنیم به موفقیت برسانیم .
در اين ميان، خانوادهء ما آماده است تا در این راستا و بر بنياد اين طرح، بی‌ هیچ واهمه‌ای، دگر بار و تکمیل تر از گذشته، تمامی تلاش و مساعی خود را جهت دعوت از تمامی اپوزیسیون مبنی بر پیوستن به این طرح بکار ببندد و کار را بطور گسترده در ابتدا  از اروپا آغاز و در آمریکا به پایان رساند. ما می خواهيم که سربازان بی هيچ چشمداشت اين روند باشيم و توان و همت خود را در پای اين طرح هزينه کنيم.
اما ما خود را برای پرداخت هزينه ای سنگين تر نيز آماده کرده ايم: چنانچه این طرح با کار شکنی احتمالی عده‌ای از اپوزیسیون نماهای همیشه معترض، که بیش از رژیم استبدادی از نام ملت خرج کرده و می کنند، مواجه گردد ما مصصم شده ايم که در اعتراض به ساختار فکری اپوزیسیون بیرون از مرز، با یک اعلام رسمی قبلی‌، مبارزات را همراه با خود به داخل ایران بکشانیم؛ ولو اینکه همگی مان‌ همچون برادرمان در این راه کشته شویم؛ باشد که شاید، برای یکبار هم شده، اپوزیسیون به خود آید، از خود بگذرد، و به فکر ملت بيافند.
وظيفهء ما اين بود که شما را بعنوان يکی از چهره های محبوب اپوزيسيون از تصميم خود آگاه سازيم، چرا که هنوز امیدواریم کار ما، با اتحاد و کنار آمدن اپوزیسیون حکومت اسلامی با یکدیگر، به این اعتراض پر هزینه منجر نشود.
دوستداران ايران
نسرین محمّدی ، سیمین محمّدی ، منوچهر محمّدی ، رضا محمّدی آزیتا رضائی