نامه منوچهر محمّدی به مردم ایران در مورد قتل های زنجیرهای به بهانه قتل افشین اسانلو و ستار بهشتی و خطر مرگ نوید خانجانی و احمد عسگری
هموطنان! قبل از هر چیز باید عرض کنم که نامه من ، یک مقاله نیست بلکه همانطور که از اسمش پیداست یک نامه سرگشاده دردمندانه به شما هموطنان دردمند است و بس، چرا که قتل غم انگیز زندانی سیاسی افشین اسانلو برادر زندانی سر شناس سیاسی سابق ، منصور اسانلو و نیز قتل ستار بهشتی کارگر فقیر و مظلوم وبلاگنویس و همچنین بالا گرفتن احتمال خطر مرگ منتقدین شناخته شده سیاسی از جمله بهائی منتقد نوید خانجانی و نیز ژورنالیست منتقد و تحریم کننده انتخابات اخیر احمد عسگری همراه با چند نفر ازدوستان او همزمان با انتخابات ریاست جمهوری ، بهانهای بدستم داده است تا نامهای را که پیشتر از قول دو تن از آمرین میانی قتلهای زنجیرهای و معاونین وزارت اطلاعات مصطفی کاظمی و مهرداد عالیخانی در خطاب به رهبران سیاسی ، دست اندرکاران دولتی و پارلمانی جهان و نیز مسئولان نهادهای مدنی و حقوق بشری بین المللی نوشته بودم که حکایت از چگونگی طرح قتلهای خاموش (قتلهای زنجیرهای ) از سوی آن وزارت ، هم نسبت به شخصیتهای خارجی منتقد سر سخت رژیم داشت که از نوع قتل دسته اول در بند اول ذکر آن رفت و هم نسبت به دگر اندیشان منتقد ایران در درون و بیرون از مرز دارد که قول شرح مختصر آنرا بعنوان نوع قتل دسته دوم در بند دوم داده بودم اما چون بنا به دلایلی به تاخیر افتاده است لذا اینبار نیز با جدیت و جسارت بیشتری عملی سازم . و اما در ابتدا استناد میکنم به گفته دو تن از معاونین وقت وزارت اطلاعات آقایان مصطفی کاظمی و مهردادعلیخانی که به هنگام تحمل حبس با من و برادرم اکبر در اندرزگاه هفت سالن سه زندان اوین همبند بودند. آندو نه تنها بارها در حضور من و برادرم بلکه حتا در بعضی مواقع نیز در میان دیگر دانشجویان زندانی در آن سالن اذعان نموده بودند تنها با چراغ سبز رهبری است که طرح مرگ خاموش از طریق پاشانیدن گردههای سکته آور در کفشها و یا ریختن مواد سکته آور و یا سرطان زا در داخل غذاها و یا نوشیدنیهای آن دسته از دیگر اندیشان ایرانی همچون فعالان حقوق بشری ، نویسندگان ، شاعران ، هنر مردان ، خوانندهها ، مجریان ، و برنامه سازان رسانههای گفتاری و شنیداری ، روز نامه نگاران و کنشگران سیاسی و مدنی که در داخل و خارج از ایران به انتقاد سخت از رژیم ولی فقیه اقدام میورزند عملی میگردد بطوریکه کمی پس از آن ، هر یک از اشخاص منتقد مورد نشان ، دچار سرطان و یا سکته گشته و آنگاه نیز به سختی در سکوت و آرام تسلیم بی چون و چرای مرگ میشوند . قبل از پردازش به چگونگی طرح مرگ خاموش نسبت به ایرانیان منتقد در خارج از کشور، به چگونگی طرح مرگ خاموش نسبت به منتقدین داخل کشور میپردازم که به طرق مختلف به اجرا در میاید به طرقی چون ، انتقال به خانههای مرگ معروف به خانههای امن امنیتی پس از دستگیری غیر قانونی یعنی پس از ربایش ، انتقال به باز داشتگاههای به اصطلاح قانونی از طریق دستگیری قانونی به صرف زهر چشم گرفتن تمامی منتقدین رژیم ولی فقیه ، انتقال به سلولهای انفرادی یا مستقیما از بندهای عمومی و یا مستقیما پس از دستگیری به بهانه سپری کردن دوره بازجویی از سوی بازجویان سپاه و یا وزارت اطلاعات و در نهایت انتقال زندانیان از بندها به بهداریهای زندانها به بهانه معالجه . و اما در این نوع دامها ، تمامی دگر اندیشان منتقد مورد نشان رژیم یعنی محکومان به مرگ خاموش یا کمی پس از رهایی از خانههای به اصطلاح امن و یا نیز پس از آزادی از سلولهای انفرادی و یا بازداشتگاههای موقّتی و یا کمی پس از مرخصی از زندانهای دائمی ، بعلت استفاده قبلی از نوشیدنیها و غذاهای مرگ آور، در بیرون از زندان یا در کوتاه مدت در طی چند روز یا چند هفته دچار عارضه سکته و یا در بلند مدت در طی چند ماه یا چند سال دچارعارضه سرطان میشوند و سپس نیز به سختی در مظلومیت و خاموشی جان میبازند و لذا به این طریق اعدام از نوع شریعت اسلامی که متأسفانه به مرگ خاموش یا قتلهای زنجیرهای شهره است عملا از سوی رژیم بر روی آنان به اجرا در میاید مثل مرگ هاله صحابی ، وکیل مبارز محمد علی سفری پدر همرزم ما پرویز سفری و یا دکتر پرویز ورجاوند از اعضای شورای رهبری جبهه ملی و یا همینطور دهها مرگ دیگر بی ردّ پا و نشان . و یا نیز در داخل زندانها ، بازداشتگاها ، و یا در باز پرسیهای کوتاه مدت به قتل میرسند چیزی که رژیم نیز هر از چند گاه به آن علاقه نشان میدهد چرا که رژیم برای زهر چشم گرفتن زندانیان سر سخت منتقد خویش ، متأسفانه به اجرای عملی این نوع از سیاستهای خشن مرگ نیاز دارد به مانند قتل سعید سیرجانی ،زهرا کاظمی ،زهرا بنی یعقوب ، ولی الله فیض مهدوی ، امیر حشمت ساران ، هدی صابر ، ستار بهشتی ، افشین اسانلو و صدها مرگ به ذهن نرسیده و یا کشف نشده دیگر . و یا نیز از طریق نیروهایی در سپاه یا وزارت اطلاعات و یا عوامل بیرونی وابسته به آن دو نهاد در ابتدا ربایش میشوند و سپس نیز در مکانهایی چون باغها و یا ساختمانهای ویژه مربوط به وزارت اطلاعات به طرز دلخراش و فجیعی به قتل میرسند بطوریکه هیچوقت هم هیچ یک از آنان مسئولیت این قتلها را بعهده نمیگیرند ، قتل نویسندگانی چون محمد مختاری ، محمد پوینده ، مجید شریف ، حسینی ، غفاری و یا نیز سعید زینالی از فعالین جنبش ۱۸ تیر در کوی دانشگاه تهران و همچنین اسد شقاقی و صدها قتل دیگر نمونههای گویایی هستند از نوع این قتلها . و یا عوامل اطلاعات و امنیت رژیم در ابتدا با نام و پوشش اپوزیسیون با نشان شدههای دگر اندیش منتقد ، نزدیک میشوند و سپس نیز با آنان طرح دوستی میریزند و آنگاه نیز پس از کشف موقعیت زیستی و کاری آنان ، وارد جایگاه آنان میشوند و در نهایت نیز در زمان مناسب به قتل کاری آنان اقدام میورزند به مانند قتل داریوش و پروانه فروهر و نیز دهها قتلهای مشکوک دیگر . و یا اینکه وقتی نشان شدههای منتقد رژیم در زندانها ، در اثر بیماری و یا اعتصاب غذا به تحلیل وضعیت جسمی دچار میآیند و سپس نیز ناچاراً در بهداریهای زندانها بستری میگردند عوامل اطلاعاتی امنیتی رژیم بلافاصله دست به کار میشوند و چون همیشه به اجرای عملی طرح مرگ خاموش از طریق خوراندن داروها ، تزریق آمپولها و یا سرمها و یا نیز پخش و توزیع گردههای سکته آور در اتاقهای بسته انفرادی بهداریها اقدام میورزند و به واقع از این طریق ، اعدام از نوع شریعت اسلامی را از راه کاملا مخفی به اجرا در میآورند و سپس نیز بلافاصله سخنگویان سازمان زندانها و قوه قضاییه دست به کار میشوند و اعلام میکنند که فلان شخص در فلان زندان سکته کرد و مرد . لذا مرگ برادرم اکبر نمونهای است گویا از این گونه اعدام . اکبر زمانی که محسنی اژهای رئیس شورای قتلهای زنجیرهای رهبری ، وزیر اطلاعات احمدی نژاد بود دست به اعتصاب غذا زد اما او پس از چند روز به زور مأموران زندانها به بهداری زندان اوین منتقل شد ، اکبر فکر کرده بود که مسئولین زندان اوین تصمیم دارند برای شکستن اعتصاب غذای او و به تبع آن معالجه او ، به زور به وی سرم وصل نمایند اما نه تنها که این تصور درست نبود بلکه بر عکس ، مأموران زندان پس از ورود به اتاق انفرادی بهداری و نیز پس از چندی کش مکش و رفت و آمد ، او را به زور بر روی تخت خواباندند و سپس یک طرف زنجیر را با خم کردن کمر او به دست و پای او و طرف دیگر زنجیر را به تخت او بستند و آنگاه نیز به مدت مدیدی با شدت هر چه تمامتر با مشت و باتوم به سر و صورت و نیز کمر و شکم او کوبیدند و سپس نیز اتاق انفرادی بهداری را ترک گفتند و جای خود را پس از چند دقیقه به مأموران وزارت اطلاعات مستقر در زندان اوین دادند و اما اینبار به واقع این مجریان مرگ خاموش از جانب محسنی اژهای وزیر اطلاعات وقت در دوره اول ریاست جمهوری احمدینژاد بودند که ضربههای کاری نهایی را با اجرای قتل او در اتاق انفرادی بهداری او به پایان بردند ، به اینصورت که ماموران مرگ پس از به اجرا در آوردن طرح مرگ ، درب اتاق بهداری را بستند و رفتند و پس از چندی جای خود را به سه تن از مسئولین زندان اوین همچون ، مؤمنی معاون ، عبّاسی مسول حفاظت و حاج بخشی جانشین شب دادند و اما از آنجا که اکبر به ظاهر قادر به هیچگونه تکلم نبود و تنها پلکهای چشمان او قادر به تکان خوردن بود بنا بر این آن سه به اشتباه پنداشتند دیگر او قادر به افشای چگونگی اجرای طرح مرگ خاموش نمیباشد به همین خاطر به سربازان تحت امر خویش فرمان دادند که زنجیر را از دست و پای او بگشایند و سپس نیز او را وارد برانکار نمایند و آنگاه نیز بیدرنگ او را برای زهر چشم گرفتن دیگر دوستان همبند سیاسی او ، به آن بند انتقال نمایند تا دقایق پایانی عمر خود را در آن بند سپری نماید اما او خوشبختانه در کمتر از یک ساعت حضور خود در داخل آن بند ، از داخل برانکار توانست اتفاقات و فجایعی را که در اتاق بهداری زندان اوین برای او رخ داد به واقع برای چند تن از دوستان وفادار و علاقمند خود که مشغول پاک کردن خون مردگیهای سراسر بدن او از طریق دستمال تر بودند به سختی شرح دهد . به دیگر عبارت او به واقع توانست چگونگی اجرای طرح مرگ خاموش وزارت اطلاعات و امنیت محسنی اژهای و خامنهای را در واپسین مقاوت خویش با شکم گرسنه و بدن مثله شده برای دوستان مورد اعتماد خویش افشا نماید اگر چه با تاسف باید اظهار نمود که او از داخل همان برانکار در ثانیههای پایانی عمر خویش ، پس از سه بار سکته متوالی برای همیشه با زندگی وداع نموده است و برای همیشه هم داغ درد و غم همیشگی و فراموش نشدنی بر قلب ما نشانده است . اما اجرای طرح مرگ خاموش نسبت به منتقدین ایرانی ساکن در خارج از کشور به طرق ذیل به اجرا در میاید ، عوامل اطلاعاتی آموزش دیده رژیم در اکثر کشورهای دنیا بویژه در آمریکا و اروپا ، در ابتدا در لباس اپوزیسیون با نشان شدههای دگر اندیش منتقد رژیم طرح دوستی میریزند و سپس نیز از آنان به منزل و یا یکی از رستورانها دعوت بعمل میآورند و آنگاه نیز به هنگام صرف غذا و یا نوشیدنی در یک موقعیت مناسب زمانی ، یا مواد مخصوص سکته آور و یا سرطان زا در داخل یکی از آن نوشیدنیها و یا غذاها میریزند و یا گردههای بی رنگ سکته آور و یا سرطان زا به داخل کفشها میپاشند و لذا بدین طریق پس از مدت زمانی مشخص ، شخص مورد نشان را برای همیشه از پای در میآورند . اما مواردی که برای اجرای این نوع طرح مرگ خاموش در خارج از کشور بکار گرفته میشود بر خلاف داخل کشور که بیشتر سکته آور میباشد در خارج از کشور بیشتر سرطان زا میباشد . مرگ دریادار دکتر احمد مدنی از رهبران برنمرزی جبهه ملی ، رضا فاضلی برنامه ساز تلویزیونهای پارس و کانال وان و همینطور خواننده محبوب جهان و یا نیز دهها مرگ مشکوک دیگر به واقع ، نمونههای مرگهایی توأمان از نوع سرطان زا و سکته آور در بیرون از مرز ایران میباشند . هموطنان ! رژیم با اتخاذ بکارگیری عملی سیاست ناصواب قتلهای پنهانی زنجیرهای بر آن است اولا ، بتواند این نوع مرگها را در انظار عموم و جهان از نوع مرگهای عادی جلوه دهد . ثانیا ، بتواند از جهات قانونی ، جلوی جمع آوری هر نوع مدارک مبنی بر نقض مبرهن حقوق بشر در ایران را بگیرد . ثالثاً ، بتواند از جهات عمومی به توفیقی چون کاهش انعکاس این نوع قتلها در رسانهها و مجامع سیاسی و حقوق بشری در جهان دست یازد. لذا تا دیر نشده است و احمد عسگری و نوید خانجانی و امثال آنان به درد افشین اسانلو گرفتار نیامده اند فریاد رأس واقعی و قلبی آنان و تک تک زندانیان در بند بدون هر گونه تبعیض باشیم .
منوچهر محمّدی فعال حقوق بشری و زندانی سیاسی سابق