هشتم مرداد، سالروز به قتل رسیدن جاوید نام اکبر محمدی، اسطوره مقاومت در زندان اوین

اکبر محمدی در هشتم مردادماه ۱۳۸۵ و در حالی که در اعتراض به دستگیری مجدد و توقق وضعیت وخیم درمانی اش، در نهمین روز از اعتصاب غذای نامحدودش به سر می برد، به طرز مشکوکی جان باخت.

نامه سرگشاده منوچهر محمدی به احمد شهید

جناب شهید سخت است به عرض برسانم که در ایران تنها من و خانواده‌ام نیستیم که شاهد به قتل رسیدن و یا بازداشت و شکنجه شدن بصورت خانوادگی از سوی رژیم میباشیم بلکه هزاران خانواده در ایران وجود دارند که ...

اهدای جایزه سازمان علمی مسا به منوچهر و اکبر محمدی

اهدای جایزه سازمان علمی‌ مسا ( آمریکا ، کانادا و خاورمیانه) به مبارزان راه آزادی و دمکراسی در سال ۲۰۰۶ میلادی برابر با ۱۳۸۵ خورشیدی به اکبر و منوچهر محمدی.

اعطای تقدیرنامه به منوچهر و اکبر محمدی از سوی جرج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۸ میلادی

Go to Blogger edit html and find these sentences.Now replace these sentences with your own descriptions.This theme is Bloggerized by Lasantha Bandara - Premiumbloggertemplates.com.

۵ آذر ۱۳۹۳

بیانیه تحلیلی منوچهر محمدی به مناسبت پانزدهمین سالگرد کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ خورشیدی


بیانیه تحلیلی منوچهر محمدی به مناسبت پانزدهمین سالگرد کوی دانشگاه تهران در ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ خورشیدی
در نیمه اول تیرماه ۱۳۷۸ طرح پیشنهادی سعیداسلامی معروف به سعید امامی با عنوان اصلاح قانون مطبوعات که در اصل نشان از محدودیت و محصوریت مطبوعات درچهاربند داشته است در کمیسیون فرهنگی مجلس پنجم به تصویب رسیده بود این طرح پس از تصویب ابتدایی در کمیسیون فرهنگی ، میبایست برای تصویب نهایی به هیات رئیسه ان مجلس ارسال میشد تا موافقان و مخالفان ان طرح در ابتدا در صحن علنی ان مجلس به بحث و تبادل نظر مبنی بر رد و یا تائید ان طرح میپرداختند و در نهایت نیز به دادن رای مخفی مثبت یا منفی نسبت به ان طرح اقدام میورزیدند اما پیش از هرچیز تصویب ابتدایی این طرح در کمیسیون فرهنگی مجلس پنجم ، حساسیت تمامی روزنامه های اصلاح طلب بویژه روزنامه ایران ، ارگان رسمی دولت اصلاحات وقت و نیز روزنامه سلام ارگان غیر رسمی مجمع روحانیون مبارز به مدیر مسوولی روحانی معروف ، مرموز و مقتدر و اصلاح طلب و همچنین نیزعضو مرکزی ان مجمع موسوی خوئنی ها را برانگیخته بود لذا در ۱۵ تیرماه ۱۳۷۸ خورشیدی روزنامه سلام اقدام به انتشار سند محرمانه وزارت اطلاعات که مربوط به طرح معاون پیشین ان وزارت سعید اسلامی بود نموده بود . این روزنامه در صفحه اول خود با تیتر درشت نوشته بود ، سعید اسلامی پیشنهاد اصلاح قانون مطبوعات را داده است . به واقع پس ازانتشار سند محرمانه وزارت اطلاعات در روزنامه سلام بود که این روزنامه با شکایت وزارت اطلاعات و تعدادی از نمایندگان ذوب شده ولی فقیه درمجلس شورای اسلامی ، توقیف شد .
بله ! همه چیز به بهانه توقیف و بستن روزنامه سلام آغاز شد از یکسو ، قیام فراگیرومستقل گرچه به ظاهر جنبش دانشجویی اما به واقع جنبش اجتماعی و از دیگر سو هم ، قیام گرچه مطبوعات به ظاهر نسبتا مستقل اصلاح طلبان اما به واقع جانبدارانه دولت اصلاحات . و اما در مورد قیام دانشجویی باید اعتراف نمود که توقیف روزنامه سلام بهانه ای شد تا ان قیام تاریخی ۱۸ تیرعلیه رژیم استبدادی مذهبی ولی فقیه رقم بخورد و نیز نکته مهم اینجاست که تمامی آنچه که تاکنون بنام قیام علیه رژیم ایران رخ داده است به واقع یک اتفاق نیست بلکه یک حقیقت است بویژه قیام تاریخی ۱۸ تیر که نه تنها ان قیام درماهیت خویش کاملا مستقل بوده است بلکه کمترین وابستگی به داخل و خارج از کشورهم نداشته است چرا که قیام ۱۸ تیربه واقع انباشتی از خواستها و مطالبات سرکوب شده و به قلیان آمده نه تنها که دانشجویان بلکه بسیاری از مردمان در میان قریب به اتفاق اقشارجامعه بود که بناچار در ان روز تاریخی سر بر آورد چرا که در حقیقت محکوم به ان بود که میبایست روزی بنام یک چنین روز تاریخی سر بر میاورد
و اما در مورد قیام مطبوعات اصلاح طلبان باید اذعان نمود که تمامی روزنامه های وابسته به دولت اصلاحات ، ضمن انتشاردوباره افشای سند محرمانه روزنامه سلام دران روزنامه ها ، همواره توقیف روزنامه سلام اصلاح طلب را بعنوان اقدامی غیر قانونی ، مخالفت با توسعه سیاسی و نیزمقابله با دولت اصلاحات یاد کردند ، مهم اینجاست که همه این انتقادات وافشاگریها ازسوی این روزنامه ها ، همه واقعیت نبود اگر چه نیز به واقع درست و بجا بود چون درست تر و بجا تران بود که افشاگریها وانتقادات واقع گرایانه تر و اساسی تری هم وجود داشت که متاسفانه ان روزنامه ها از یکسو ، چشمها را بر روی حقایق و چه بسا متهمان مورد نظر بستند از جمله بر روی متهم اصلی و حقیقتی یعنی رهبری نظام به عنوان عالیترین مقام و نیزتنها خالق همه این مشکلات و نابسامانیها و از دیگر سو ، انگشت تمامی اتهامات را با آگاهی و نه به سهو و اشتباه تنها بسوی نهادهای وابسته به رهبری چون دستگاه های امنیتی و قضایی نشانه گرفتند تا رهبری را از هر نوع اتهام ، پاک و مبرا نگاه دارند ! به چه دلیل ؟
تنها به چند دلیل ! دلیل اول ، به خاطر ترس از زندان و یا از دست دادن منافع فردی و گروهی و همینطورنیز تعلق و وابستگی نیم بند به تمامیت نظام دلیل دوم اینکه ، جنبش ۱۸ تیر در کمترین زمان ازجنبش صرف دانشجویی بیرون آمده بود و به یک جنبش اجتماعی تبدیل شده بود بطوریکه این جنبش همانگونه که از شعارهای ان برمیامد بدون کمترین خشونت ، کلیت نظام را هدف قرارداده بود حال آنکه به واقع تداوم سیاستی چون از یکسو، عدم خشونت و از دیگر سو، پیگیری و اصراربرمطالبه تغییرساختاری در ان اعتراضات مدنی از سوی پیروان ان جنبش ، مورد خوشایند رژیم نبود چرا که ازیک طرف ، رژیم برای سرکوب ان جنبش ، نیاز به بهانه ای چون اعمال خشونت از سوی مردم و دانشجویان جهت سرکوب خود آنان داشت و از طرف دیگر ، اصراربرتداوم مطالبه ای چون تغییربنیادین وساختاری نظام ونه تغییر اصلاحی دولت از سوی دانشجویان و مردم ، به واقع پیروی اکثریت از تغییرکلیت نظام محسوب میشد و نه تغییر کلیت دولت در بدنه نظام ، چیزی که نه تنها برای رهبری و تمامی پیروان جناح او بلکه حتی برای رئیس دولت وقت اصلاحات یعنی خاتمی و نیز بسیاری از پیروان حزبی و همینطورنیز اندکی از پیروان مطبوعاتی او و نه همه آنان ، به وافر، سخت و گران آمده بود چرا که سیاست عملی نانوشته دولت اصلاحات بر این بود که ، ان کس که با ما نیست برماست و اما ادامه این روند از سیاست درحقیقت جزاین تعریف نمیشد که مطالبات واعتراضات مدنی همه اقشارجامعه حتما باید درچارچوب سیاستهای دولت اصلاحات بگنجد ! این یعنی زمینه سازی مبنی بر برخورد ابتدایی از سوی جریان اصلاحی و سپس نیز برخورد نهایی از سوی جریان رهبری نسبت به موجودیت چیزی بنام جریان سوم ! جریانی که اگر چه ناوابسته به حکومت بود اما دموکرات و مخالف سرسخت خشونت بود
با اینحال جریان سوم چاره ای جز این نداشت که برای شنیده شدن صدای اعتراضات خویش ، فراخوان اعتراضی خویش را به شیوه دموکراتیک و مدنی تنها درخیابانها و پارکها دنبال کند و فریاد دادخواهی سردهد چرا که تمامی مکانهای سیاسی و فرهنگی و دانشگاهی دولتی بود و تنها دراختیار پیروان دو جریان درون حکومتی قرار داشت ونه دراختیارجریان سوم بیرون ازحکومت و این یعنی بی عدالتی همراه با نا امنی لذا بعلت همین عدم مصونیت و امنیت جریان سوم بود که هجمه و خشونت از دو سو بر پیروان این جریان باریدن گرفت از جمله ، هجمه همزمان مطبوعات دو جریان وابسته به دولت و نظام برجریان سوم و به دنبال ان هم نیز دستگیری و شکنجه و زندان پیروان جریان سوم ازسوی دو نهادی چون نهاد امنیتی وابسته به دولت اصلاحات و نیز نهاد قضایی وابسته به رهبری .
اگربگذریم از اعمال سیاست ضد مردمی و ضد جریان سومی رهبر بیمار و پیروان بیمار او ، با تاسف باید گفت که اجرای عملی این روند از سیاست انهم از سوی پیروان دولت بر پیروان جریان سوم ، نه ذره ای برمبنای قانون بود و نه برمبنای کمترین حق وعدالت ! حق و عدالت ان بود که دولت اصلاحات و پیروان ان دولت ، چشمها را میبایست بر روی حقایق نمی بستند و نظاره گر خشونتهای رهبری و پیروان جناح او نمیشدند و به طریق متمدنانه ، بی قانونی نمیکردند و یا نیز با سکوت خویش درمقابل خشونت های رهبری به واقع با رهبرهمراه نمیشدند و موجبات گستاخی هرچه بیشتر او را فراهم نمیساختند و دردناکترآنکه بجای مقابله با خشونت های رهبری با جناح او همدست نمیشدند وبه مقابله با جریان سوم که نه به خشونت باور داشت و نه هیچگاه دست به بی قانونی میزد اقدام نمی ورزیدند در اینجا اگر فرض را بر این قرار دهیم که سیاست دولت اصلاحات برآن بود که با سکوت خویش در برابر بی قانونیها و سوء استفاده های رهبری ، خود نیز بی قانونی کند و حتی بر رای مردم نیز خیانت نماید اما درمقابل خواست ضد مردمی رهبر ایستادگی نکند چون در آنصورت بهتر میتواند به تدریج رهبری را دور بزند و براو فائق آید لذا در آنصورت باید اذعان نمود که دولت خود نیز در مرور زمان شاهد بوده است که اجرای عملی این سیاست بکل اشتباه بوده است و کمترین هم نیز بکارنیامده است با اینحال دولت اصلاحات متاسفانه حتی حاضرنشده بود که نسبت به سیاست اشتباه خویش کمترین تجدید نظر نماید !
دولت اصلاحات نه تنها دراستیفای حقوق پیروان جریان سوم گامی برنداشته است بلکه دراعاده حقوق تعدادی ازنمایندگان اصلاح طلب مجلس که بخاطر دفاع شجاعانه از حقوق مردم یا به زندان افکنده شدند و یا از مجلس بیرون رفتند و یا به بیرون انداخته شده بودند دست روی دست گذاشته بود و کمترین کاری برای اعاده حیثیت آنان نکرده بود و همینطور نیز دولت اصلاحات نه تنها برای نمایندگان منتقد مجلس بلکه برای بسیاری از روزنامه نگا ران منتقد و نیزاعضای منتقد دفتر تحکیم وحدت که به بخاطردفاع ازحقوق مردم بجای دفاع صرف از دولت و اصرار برحق استقلال به زندان افکنده شده بودند کمترین دفاعی جهت اعاده حیثیت آنان هم بعمل نیاورده بود بطوریکه امروزه تعدادی از آنان پس از آزادی از زندان ، به اجبارتبعید در خارج از کشور را برگزیدند و حتی حق بازگشت به خاک کشور خویش را هم ندارند حال بماند صدها زندانی سابق و فعلی جریان سوم ! جریانی که نه وابسته به طیف راست نظام است و نه وابسته به طیف چپ نظام . دسته بندی های سیاسی در تمامی کشورهای دموکراتیک صرفا برای توسعه زندگی مادی و معنوی و نیز رهایی از خودیها و نا خودیها موجودیت می یابد حال آنکه بر عکس در ایران جای دسته بندیهای سیاسی مردم مدارانه را مرز بندیهای سیاسی ولایت مدارانه اشغال کرده است و لذا تا زمانی که مرز بندیهای ولایی بر مردم ایران حکومت میکند عادلانه نیست که از دل نظام ولایی جریاناتی چون رفرمیست و پراگماتیست بر خیزند و بجای مقابله با خواست نا مشروع وغیرقانونی رهبری به مقابله با خواست مشروع و قانونی جریانی چون جریان سوم بر آیند .
در اینجا شرح این نکته ضروری است که جریان سوم به واقع جریانی است که همواره از یکسو ، مخالف موجودیت نظام ولی فقیه و از دیگر سو ، مخالف فعالیتهای سیاسی اصلاح طلبان و اعتدال گرایان دران نظام میباشد چرا که این جریان معتقد است ولی فقیه در ذات خویش اصلاح ناپذیر است و لذا بعلت همین اصلاح ناپذیری ذاتی ولی فقیه است که دولت اصلاحات و اعتدال نه تنها تاکنون نتوانستند مانع محدودیتها ، اعدام ها و زندان ها در ایران شوند بلکه برعکس خواسته یا نا خواسته باعث تشدید و تسریع محدودیتها ، اعدامها و زندانها 
درایران هم نیزشده اند ، دراین میان دولت اصلاحات و اعتدال بجای اینکه خدمتگزارخواست مردم که به واقع نه بزرگ به خامنه ای گفته است باشند ، به خدمتگزاران خواست خامنه ای مبدل شدند و همینطور نیز خدمتگزارانی شده اند برای رهایی کلیت نظام ولایی از بحران مشروعیتی که مدام از سوی مردم داخل ، موجودیت نظام او را تهدید کرده و میکند .
اگر چه مردم به واقع درسه دوره ، نه بزرگ خود به خامنه ای را با دادن رای خود به خاتمی رفرمیست ( اصلاح طلب ) و روحانی پراگماتیست ( عملگرا ) آزمودند اما از آنجا که وضعیت به نفع خواست مردم تغییر نکرده است لذا اینبار کافیست فقط برای یکبار، نه بزرگ خود به خامنه ای را با عدم رای خود به هیچ یک از کاندیدا تورها بیازمایند چرا که مردم درآنصورت چون گذشته به ظاهر شاهد رئیس جمهور مردمی اما به واقع خدمتگزار رهبری نخواهند بود که بخواهند نظام ولایت را از بحران مشروعیت مردمی برهانند لذا این ، آسان ترین راه و نیز آسان ترین کار است بدون آنکه کمترین هزینه ای نیز در این راه پرداخت گردد چرا که برای اینکار ، نه به خشونت نیاز داریم و نه به سلاح . سلاح ما سلاح آگاهی است و یا نیز در زمان نیاز، اتحاد برای تصمیم گیری و همینطور نیز یاداوری و تکرار این جمله کوتاه ، آزموده را برای چهارمین بار آزمودن ، خطاست .
وظیفه ما هم چون شما در پانزدهمین سالگرد قیام کوی دانشگاه چیزی نیست جز یاد آوری این نکات مهم تعطیل شده ازجمله ، هر بار حضور و یا تبلیغ ما ولو برای یک رای در این نظام همانا همکاری ما با رهبری جهت اجرای حکم حداقل پنج اعدام ایرانی است چرا که هراعدامی حداقل پنج عضو در خانواده خویش دارد که اگر چه جسم آنان به ظاهرموجود است اما روح آنان به واقع اعدام شده است لذا میطلبد که هر ایرانی منفعت شخصی ، خانوادگی و یا گروهی خویش در رژیم را بر مرگ هموطن خویش از طریق حضور در انتخابات رای ترجیح ندهد چرا که اگر بگذریم از وجدان ، در حقیقت دیر یا زود ، شترمرگ جسم یا روح بر دروازه خانه او و یا خانواده او و یا حداقل بستگان نیز زانو خواهد زد و اگر هم چنین نشده باشد این نه از سر زرنگی است و نه از سر درست بودن سیاست بلکه به واقع این نوعی از رندی است از سرجهالت چرا که به واقع کافی است ولواندکی هم شده به خود ، کشورخود ونیز عمردرحال گذرخود نظری نماید وهمینطور نیز نظری به دهها هزاراعدام و جانباختگان راه آزادی .
به یاد تمامی جانباختگان راه آزادی از جمله به یاد جانباختگان ۱۸ تیر ۷۸ در کوی دانشگاه تهران چون عزت ابراهیم نژاد ،فرشته علیزاده ، تامی حامی فر، سعید زینعالی و اکبر محمدی
متهم ردیف اول کوی دانشگاه تهران ، منوچهر محمدی 

نامه دوم منوچهر محمدی به آرمان رضاخانی فرزند رضاخانی معروف برای انصراف از خودکشی


نامه دوم منوچهر محمدی به آرمان رضاخانی فرزند رضاخانی معروف برای انصراف از خودکشی
آرمان جان ، از این پس میخوام به من اجازه بدید که من تو را برادر خوب و شاید نه یکی از بهترین بلکه بهترین برادرخودم صدا کنم ، میدانید چرا ؟ چرا که به واقع پس از به قتل رسیدن برادرم اکبر در زندان اوین سراسر ستم ر ژیم ولی فقیه ، تا کنون تا آنجا که من مشاهده کردم چه از میان اعضای خانواده ام و چه از میان دوستانم و چه از میان مبارزین و مخالفین رژیم ، شخصی نیافتم که اگر چه نه در تمامی ویژگیهای مثبت بلکه در کمترین ویژگیهای ان برای من چون آن زنده یاد باشند


حقیقت ان است که حتی دو شخص بیمار بی رحم ، بی روح ، دروغگو ، خودخواه ، بدگو ، بدخواه ، حسود ، توطئه چین و یا حتی نیزپیوسته غیبت گوی دیگران هم میتوانند صفات مشترک زیادی با یکدیگر داشته باشند و بهترین دوستان برای همدیگرباشند اما آنچه که جامعه بدان نیازدارد وجود انسانهای منفی با صفات منفی مشترک نیست بلکه انسانهای مثبت با صفات مثبت مشترک است انهم در راستای تلاش برای چیدن یک جامعه بهتر با هدف برچیدن حداکثر صفات منفی ان از جمله صفات منفی مهم بر شمرده شده فوق . 

بنظرم شما یکی از انسانهای مثبت با صفات مثبت هستید برای تشکیل حلقه ای مثبت جهت برپایی یک جامعه ای با صفات انسانی و روح مثبت ، چرا که انسانهای مثبتی چون شما با دارای روح متعالی ، همان حلقه های مثبت گم شده ای هستید که از تجربه و یا علم یافتن یکدیگر در راستای تشکیل یک زندگی بهتر شخصی و یا جمعی ، یا هیچگاه توفیق نمییابید و یا نیز کمتر توفیق مییابید چرا که همواره کم تجربه و یا بی تجربه میباشید چرا که به اشتباه فکر میکنید یافتید آنچه را که میبایست میافتید در حالیکه ان یافته شده و یا یافته شدگان ، به واقع حقیقی نیستند بلکه جاعلان ناجاهلان نامثبتی هستند که همواره مثبت مینمایند و اینجاست که روح سالم و انسانی دلبسته پس از آگاهی از چند و چون ماجرا ، به یکباره بر آشفته میشود و حالت سرگردان به خود میگیرد و سپس نیز به شدت آسیب پذیر میگردد
 
به واقع این حق انسانهای سالمی چون شما و به مانند شما نیست که همواره به دنبال ره خوبان گشته اید پیوسته به دام ناخوبان درلباس خوبان گرفتار آیید اما دامی که خود به اشتباه در گسترانیدن آن از سوی بد خواهان و توطئه چینانی به مانند جلال ادین فارسیها سهیم بوده اید نبایست شما را تسلیم چنین بی اخلاقیهای بی اخلاقان مدعی اخلاق زمان نماید بطوریکه خود را مستحق مرگ دانسته و ندانسته نیز خود را تسلیم مرگ نمائید این یعنی خود خواهی ، این یعنی بی رحمی بر خود ، خانواده خود و یک جامعه منتظر ، چرا که انسانهای پاک و وارسته و سالمی چون شما دیگر متعلق به خودتان نیستید بلکه متعلق به جامعه ای هستید که آن جامعه ، انسانهای گوهری به واقع کمیاب چون شما را همراه با مقاومت فریاد میکند و به یاری میطلبد لذا یکی ازهموطنانی که شما را به خون ریخته شده پدرت قسم میدهد و برای حضور در تشکیل حلقه گم شده به کمک میطلبد و به مقاومت فرا میخواند کسی نیست جز برادر کوچک شما با سابقه تحمل سختیها و نیز درانتظار تحقق آرزوها ، 

 کاش به برادر کوچک خود اعتماد کنید آنوقت خواهید دید که جهان ، تنها جهان خسته شما نیست که مشاهده میکنید و یا نیز فکر میکنید که تنها این جهان ساختگی سیاه شماست که وجود دارد و جهانی جز جهان شما وجود خارجی ندارد . آرمان جان اجازه بدهید که به شما ثابت کنم که به اندازه تعداد انسانها ، جهان وجود دارد که به واقع به مراتب بهتر و وسیعتر وعمیقتر از جهان شماست که از نظر من نام ان جهان نیز جهان عقلانی است و نیز جهان اخلاقی و انسانی است انهم به واقع در عمل و نه در حرف ، چیزی که پدر شما و به قول خودت استاد شما محمد نوریزاد هم به شدت به ان اعتقاد دارد و همواره در نوشته های خود به ان میپردازد . لذا اعتقاد من به این بینش ازجهان انسانی و اخلاقی است که مرا وادار نموده است با اعتقاد کامل , نامه اول خودم را در خطاب به شما برادر انسان و شریف خودم مکتوب نمایم انهم برادری که اطمینان دارم در نهایت همیشه از وجود او ، مقاومت او و نیز روحیه منعطف او افتخار خواهم کرد . من همچنان منتظر جشن حضور همیشگی شما در منزل خودت در لاس وگاس هستم . برادرکوچک شما منوچهر محمدی

پاسخ منوچهرمحمدی به ژورنالیست فرشته ناجی حبیب زاده و بهرام آبتین در مورد اهانت به محمد نوری زاد


پاسخ منوچهرمحمدی به ژورنالیست فرشته ناجی حبیب زاده و بهرام آبتین در مورد اهانت به محمد نوری زاد 
درود بر دو دوست خوب و بزرگوارم فرشته و بهرام عزیز ، امیدوارم که در پاسخ به کامنت انتقادی منفی شما نسبت به محمد نوریزاد که در خطاب به نوشته تائید آمیز من نسبت به او بیان نموده اید، جسارتی به محضر شما دو دوست بزرگوارم تلقی نگردد آنطور که موجبات آزردگی شما را فراهم نساخته باشم
قبل از هر چیز باید عرض کنم متاسفانه امروزه ، نسبت توطئه توهم به یکدیگر فقط دامن کارگزاران نظام را نگرفته بلکه دامن اپوزیسیون را هم گرفته است ، به واقع به گزاف نگفته ام که اذعان نمایم که از نظام دور از انتظار نیست که اینگونه فکر کند و به تبع ان اینگونه نیز تبلیغ نماید چرا که جز این نیست که رژیم برای بقای استبدادی خود نیاز به اعمال سیاستهای پوپولیستی یعنی عوامفریبی دارد اما شما و ما چی ؟ ! باید باور کنیم که نام حقانیت اپوزیسیون فقط بر پیشانی ما و شما نوشته نشده است آنطور که خواسته و یا ناخواسته فکر کنیم تنها مائیم اپوزیسیون ! تا آنجا که توامان به خود حق و جرات دهیم درهای اپوزیسیون را بر روی هر کسی که دوستش نداریم و یا از قبل با رژیم بوده و پس از چندی از ان رژیم رویگردان شده ببندیم ! البته شاید جرات کنیم اما حق نداریم تا چیزی که برای ما و شما ثابت نشده قضاوت کنیم و فراتر از ان تهمت بزنیم و مهمتر از ان نیز عمومی اش سازیم . 
فراموش نکنیم که علم سیاست برای تغییر یک نظام و یا حکومت بیشتر به افراد منتقد در درون نظام بها میدهد تا بیرون از نظام لذا وقوع تمامی انقلابات مخملی در دنیا و به دنبال ان پیروزی ان ، مبین درستی این روند از سیاست دموکراتیک و بدون هزینه است . اسناد زیادی وجود دارد که جنبش سبز در ایران از نوع انقلاب مخملی بوده است که در پشت پرده ، کمک آمریکا ، انگلیس و فرانسه را به همراه داشته است هر چند این جنبش بعلت بکار گیری خشونت به فرمان مستقیم رهبری به شکست انجامیده است . باید اضافه کنم که پس از شکست دولت اصلاحات و جنبش سبز ، شکست محتوم پیش رو ی دولت اعتدال را پیشاپیش ، پیش بینی میکنم بطوریکه شکل گیری انقلاب مخملی را در نظامی چون نظام ولی فقیه بکل منتفی و مردود میدانم و اما این دلیل نمیشود که موافقین دیروزی درون نظام را که جزو منتقدین جدی امروزی نظام هستند و حتی رهبری را به شیوه علمی ،اخلاقی و قانونی به چالش میکشانند باور نکنیم و بجای ان تهمت و اهانت نثار آنان کنیم .

سوالی که در اینجا مطرح است این است مگر نه این است که مبارزه میکنیم که مردم را آگاه سازیم ؟ پس چرا خود دچار نقض غرض میشویم و پا در رکاب نا آگاهی میگذاریم بطوریکه هم زخم بر قلب منتقدان درون نظام میگذاریم و هم آنان را وادار میسازیم که برای همیشه از رویکرد به اپوزیسیون اظهار ندامت نمایند و در نهایت نیز بر ان روی بر گردانند ! خدمت به مردم ایران و جهان که همانا حفظ حرمت همگان و نیز در یک کلام رعایت حقوق بشر است نه مرز میشناسد و نه در زمان و مکان می گنجد . شاید متنفر ترین شخص در نزد مردم بعلت اتخاذ تغییر انی تصمیم سیاسی در راستای منافع مردمی پس از کسب آگاهی در یک شرایط خاص زمانی به محبوبترین شخص در یک جامعه مبدل گردد در آنصورت اگر دل ما و شما به واقع برای مردم ستمدیده می تپد و می سوزد نباید در برابر او و چون او قد علم نمائیم بلکه باید با درک موقعیت زمانی و مکانی و تشویق تمامی اشخاص ریزش شده در نوع مخالفت ، به نفع خواست مردم گام بر داریم و نه آنکه بر آنان بشوریم و یا دیگران را بر آنان بشورانیم چرا که عدالت و صداقت و انسانیت هم نیز جز این حکم نمیکند . من بر این باور هستم حتی اگر خامنه ای روزی به خود اید و به مردم بپیوندد به یقین شخص من به سهم خود او را میبخشم با اینکه میدانم که او ، از یکسو من و بردارم اکبر را به مدت هفت سال و دو ماه به بدترین شکل ، شکنجه و زندانی کرده است و نیز میدانم که او با کمی تخفیف تر پدر و مادرم و تمامی دیگر اعضای خانواده ام را از زندان و شکنجه های جسمی و روانی در امان نگذاشته است و از دیگر سو ، مهمتر از هر چیز او برادرم را ناجوانمردانه در زندان اوین به قتل رسانده است حتی با اینحال اگر چنین اتفاقی از سوی او رخ دهد با خوشحالی توام با چشمانی مملو از اشک او را میبخشم و اما عفو همراه با اشک خوشحالی من به او به این خاطر خواهد بود که او به عنوان بدترین انسان در بالاترین موقعیت و قدرت ، به خود آمده است و دیگر جان انسانهای بیشتری را نمیگیرد و در نتیجه خانواده های بیشتری را نیز عزادار نمیسازد و اضافه بر ان ، نوعی از نزدیک شدن به اصول حقوق بشری گام نهاده است که از این پس انتقام در ان جایگاهی ندارد چرا که در غیر اینصورت ما همان خواهیم شد که او تاکنون بوده است پس در آنصورت چه فرقی است بین ما و او ؟! و نیز چه تضمینی است که فردا چون او بر او و دیگر مخالفین خود انتقام نگیریم و آنها هم چون ما بر ما انتقام نکشند و لذا این اندیشه تسلسل انتقام ، سایه شوم خشونت و مرگ را تا ابد بر روی ما دوستاران انتقام نوازش نکند و آیندگان را نیز پیوسته قربانی این فرهنگ انتقام ناصواب نسازد لذا باید در یک جایی شجاعت به خرج داده شود و جلوی این فرهنگ خشونت گرفته شود پس چه بهتر که ما خود ، پیشگام فرهنگ عدم خشونت شویم و برای همیشه جلوی چرخه فرهنگ خشونت را بگیریم و مبارزات مدنی جهت سرنگونی نظام را جایگزین نمائیم این میطلبد که به هیچ شخصی اهانت نکنیم تا چه رسد به شخصی چون محمد نوریزاد که بسیاری از ما به ایشان بدهکاریم ، نکنیم ان کاری را با دیگران که با سعید سیرجانی روشنفکر و قهرمان کردیم بطوریکه پس از آنکه کارا از کار گذشت نادم و پشیمان شویم چرا که در آنصورت ندامت چه سود ؟! 
با احترام منوچهر محمدی 2/3/2014

محمد نوریزاد با ماست یا برماست ؟ منوچهر محمدی


محمد نوریزاد با ماست یا برماست ؟  منوچهر محمدی 
 .محمد نوریزاد چون نخواست من باشد و خواست ما باشد از من خویشتن و منیت رهبری فاصله گرفت و به ما یعنی مردم پیوست 

فراموش نمیکنم سال آخر تحصیلی راهنمایی ام را که پر برکت ترین سال برای من بود چرا که در آن سال بود که علاقمند شده بودم که هر کتابی بویژه کتابهای تاریخ و احزاب سیاسی قابل دسترس و حتی غیر قابل دسترس و کنترل شده کمیاب و نیزممنوع العموم را بیابم و با حرارت مطاله نمایم آنگونه که پس از چندی حس کردم به گمشده ام که درجه ای از آگاهی است دست یافتم و در نهایت نیزتا حدودی آموختم آنچه را که میبایست به تناسب زمان میآموختم چرا که از نظر من شرایط استبداد زمان به من کمک کرده بود که بدنبال شکار حقیقت بروم قبل ازآنکه به شکار نادانی و ریا و دروغ قدرت زمان خویش در آیم . کمتر کسی است که نداند برای نایل شدن به ارضا و خواست درونی در چنین سنی ، بازی کودکانه مهمترین چیزاست اما برای من ، مطالعه در کنار بازی کودکانه و ورزش والیبال به مهمترین اصل مبدل گشته بود چیزی که رژیم از ان وحشت داشت چرا که از نظر رژیم ، مطالعه بدون مرز گذاری و حصار سازی یعنی تولید آگاهی ازنوع انتقادی و مطالعه همراه با محصورسازی ومغزشویی یعنی راه نجات و سعادت بشری از نوع اسلامی !

از آنجا که مطالعه بیرونی سالهای متمادی به من کمک کرده بود که نگاه به درون نظام نداشته باشم وبتدریج به بیرون فکر نمایم لذا فراموش نمیکنم سالهایی را که دانشجوی دانشگاه دولتی تهران بودم چرا که به واقع پس از ورود من به دانشگاه دولتی تهران بود که ما عده ای ازدانشجویان دست به تاسیس اولین تشکل مستقل سیاسی وحقوق بشری دانشجویی وهمینطور نیزجبهه متحد دانشجویی زدیم وپس ازچندی هم نیز با بسیاری ازاحزاب مطرح روشنفکری وملی مرعوب و سرکوب شده دیروز و نه چندان فعال امروز همچون دکتر پرویز ورجاوند ، دکتر موسویان و دکتر برومند در جبهه ملی ، داریوش و پروانه فروهردرحزب ملت ایران بطوریکه به دستور زنده یاد فروهر در بسیاری موارد دوست و همکلاسی ام مهرداد سید عسگری عضو حزب ملت رابط بین ما و ان حزب بود و همچنین نیز مهندس موحد در حزب ایران ، دکتر ابراهیم یزدی و دکترغلامحسین توسلی در نهضت آزادی ایران ، مهندس حشمت الله طبرزدی ، دکتر امامی ، پرویز سفری و محمد سلامتی در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویی و دانش آموختگان ایران ارتباط حسنه بر قرارساختیم بطوریکه تا آنجا پیش رفتیم که با احزاب ملی جلسات مشترک هفتگی ویا دوهفتگی برقرارمیکردیم وهمزمان نیز بیشترین و بهترین ارتباط و اتحاد را با تشکل مهندس طبرزدی برقرارساختیم و همینطور در آخر نیز با پزشکپور ، دکتر زنگنه ، استاد جعفری ، شهریاری و مهندس کرمانی در حزب پان ایرانیست . 
لذا این نشستهای مشترک مبارزاتی و نیز توجه رسانه های برونمرزی به مبارزات بی ریا و بدون خشونت تشکل دانشجویی ما بود که حساسیت رژیم و تمامی نشریات وابسته به ولی فقیه به شدت نسبت به ما برانگیخته شد ، بطوریکه تعدادی ازنشریات وابسته به ولی فقیه به ایجاد ستون ثابت علیه من دست زدند و درهر شماره ای نیزبه شدت علیه ام قلمفرسایی میکردند لذا روزنامه کیهان به مدیریت شریعتمداری ومعاونت محمد نوریزاد از این امر مستثنی نبود چون رژیم در حقیقت ازقدرت آگاهی که از راه مبارزات دموکراتیک و بدون خشونت حاصل میشود آگاهی داشت و بشدت وحشت میکرد وحشت از این جهت که رژیم از نوع رژیم من بود و نه ما ، رهبررژیم به علت منیت که ازخلا شخصیت او برمیخیزد ما نشد چون نخواست و چون نخواست ما شود ازمن رهایی نیافت ودرباتلاق بیماری خودشیفتگی من باقی ماند اما محمد نوریزاد چون نخواست من باشد و خواست ما باشد از من خویشتن و منیت رهبری فاصله گرفت و به ما پیوست ، فاصله بین من و ما هیچ است و نه حتی به اندازه یک خال موی سر البته به شرط آنکه خود بخواهیم هم آنگونه که نوریزاد خود خواست که برما نباشد بلکه خواست که با ما یعنی مردم باشد که این خود نیز از مطالعه و آگاهی تئوری و یا تجربی او برمیخیزد چیزی که به واقع رژیم نیز از ان وحشت دارد

پاسخ به گفتار حجت الاسلام اقا میری بابت محکوم نمودن اسید پاشی دختران در اصفهان , منوچهر محمدی




پاسخ به گفتار حجت الاسلام اقا میری بابت محکوم نمودن اسید پاشی دختران در اصفهان ,  منوچهر محمدی 

من با این حرف حجت الاسلام آقا میری موافقم که فرمودند انسانیت حکم میکند که یک انسان خشونت نکند و اما با این حرف او موافق نیستم که اظهار نمودند دین اسلام دین خشونت نیست , حتما او تاریخ اسلام را بخوبی مطالعه نکردند چرا که زمانی را که امام شیعیان یعنی علی بن ابیطالب مشاور جنگی خلیفه دوم مسلمین عمربن خطاب بود به دستور عمر , دو فرزند علی یعنی حسن و حسین و بسیاری از برگزیدگان دیگربعنوان فرماندهان جنگ به ایران حمله بردند و چه بسا , بسیاری از مدافعان مؤمن به خاک ایران را به قتل رسانده اند چرا که برای آنان مبنا , ملیت و ایمان به دفاع از خاک یک کشورنبود بلکه مبنا , فرا ملیتی یعنی انترناسیونالیستی دینی و ایمان به اسلامصادراتی در هر کشوربود که با حمله سربازان اسلام از طریق تعرض به خاک بسیاری از کشورها بویژه ایران بزرگ آن زمان صورت گرفته بود و همینطور آقای میری نبایست فراموش کند زمانی را که محمد بعنوان پیامبرخدا به کمک دو تن از رؤسای با نفوذ قبایل مدینه یعنی ابی بکر و عمر , حاکم سیاسی و دینی مدینه شده بود این پیامبر با وقار و جذاب وقتی در مرکز حکومت خویش در مدینه , داماد و پسرعموی خودش علی را بعنوان فرمانده جنگ جهت گسترش اسلام برای کشورگشایی گسیل میداشت همو نیز در یک روز چقدر سر می برید و یا نیز جز این نیست که حتی خود محمد پس از هجرت از مکه به مدینه و تشکیل حکومت در آن شهر در بعضی از جنگها که شرکت می جست از سرها چه تپه ها نساخته بود علامت تعجب قرار نمیدهم چرا که همه آنچه را که گفتم تعجب ندارد بلکه یک واقعیت تاریخی است و لذا حکومت اسلامی ایران و داعش هم واقعیتهای حکومت اسلامی هستند و همینطور نیز حکومتهای اسلامی واقعی و نه حکومتهای اسلامی انحرافی ! و اما خمینی و خامنه ای و عمرالبغدادی چون بخوبی با تاریخ اسلام آشنایی دارند فریب سیاسیون و سیاستمداران و حتی روحانیان انسان باور و اخلاق مداری چون آقامیری را نمیخورند که همواره میگویند دین اسلام دین رأفت است ! باید آگاهی داد و این واقعیت ها را به همگان باوراند یا حکومت اسلامی با اجرای احکام شریعت اسلامی چون قتل و اعدام و سنگسار و قطع سرها و یا حکومت انسانی با اجرای احکام اخلاقی انسانی چون رهایی از عدم و نیستی چرا که جز این چه میتوان گفت که کمترین سنخیتی میان دموکراسی و تئوکراسی نمیتوان یافت ؟! و لذا اینجاست که باید باوراند که تکرارمردم سالاری دینی چه از سوی حاکمان و چه از سوی اپوزیسیون , یا به علت داشتن منافع در قدرت و ثروت است و لذا تکرار در اینکه , دین اسلام دین رأفت است و نه اعدام و خشونت به واقع یک عوامفریبی مردمی بیش نبوده و نیست و یا نیز به علت عدم مطالعه دقیق تاریخ اسلام است و بس

آیا زندانی سیاسی درنظامهای دموکراتیک همچون نظامهای غیر دموکراتیک وجاهت قانونی دارد ؟ منوچهر محمدی


درتمامی کشورهای غیر دموکراتیک ، زندانی سیاسی به شخصی گفته میشود که خواهان تغییر وضع موجود در کشور است خواه این تغییر بصورت اعتدال باشد و خواه بصورت رادیکال که درهرصورت درنتیجه اختلاف یا اختلافات فکری بنیادین در میان باورهای مختلف با متدها و رویکردهای مختلف نمود مییابد چیزی که جناح مسلط برحکومت در یک نظام غیر دموکراتیک آنرا بر نمی تابد و نسبت به ان واکنش وعکس العمل نشان میدهد چرا که در طبع و سرشت نظامهای غیر دموکراتیک برای هر عمل مردمی عکس العمل غیر مردمی وجود دارد که نتیجه ان برای مردم منتقد چیزی است بنام زندان و شکنجه واعدام ، زیرا که آنچه در نظامهای غیر دموکراتیک اصالت دارد برتری فرامین فردی بالاترین مقام حکومتی دائمی بعنوان پیام آورایدئولوژی زمینی یا آسمانی است که رژیم اسلامی ولی فقیه نمونه بارز ایدولوژی از نوع آسمانی است .حال آنکه در نظامهای دموکراتیک ، به واقع آنچه که اصالت دارد قانون اساسی آن نظام است که بعنوان یک نوع قرارداد اجتماعی کلان مکتوب شده ازسوی متخصصان و نخبگان دلسوزدر اختیار مردم قرار داده میشود و با آرای مردم نیز قابلیت اجرایی می یابد . در یک نظام دموکراتیک چون حاکمان خود را صاحب نظام ندانسته و برعکس , مردم را صاحب نظام میدانند و به مناسبت حقوق شهروندی احترام میگذارند لذا  زندانی سیاسی درچنین نظامی کمترین اصالت , وجاهت واعتبار قانونی ندارد بلکه آنچه که اصالت واعتبار قانونی دارد رعایت و اجرای اصول تفسیر شده  قانون اساسی است که مطابق ان ، نهادهای پیچیده دموکراتیک غیرحکومتی درآن , به آسانی قادرمیشوند به کنترل شدید حکومت دوره ای حکومتیان یعنی منتخبان مردم در دوره ای معین بپردازند چرا که اولا ، نظام و چیدمان قدرت از پایین به بالاست و نه از بالا به پایین . ثانیا ، قانون اساسی آن برگرفته ازایدولوژی فردی زمینی (بشری )  و آسمانی ( الهی ) نیست بلکه ناشی ازاشتراکات نظری و تجربی و همچنین نیز اراده خرد جمعی است . لذا در یک چنین نظامی حذف اشخاص و یا جناح های مخالف ، موقتی است و نه به مانند نظامهای فردی , دائمی وهمیشگی و مهمتر آنکه در این نوع نظام , تنها راه حذف موقت مخالف و یا مخالفین درهرعرصه ای از انتخابات ، اعمال برگزاری رقابت انتخاباتی به شیوه قانونی است که با خواست اکثریت مردم از طریق مراجعه به آراء عمومی یعنی صندوق محقق میگردد چرا که آنچه که دراین نوع نظام حکومت میکند خواست و اراده مردم است و نه خواست و اراده یک فرد خاص و یا نیز یک جناح خاص . به امید تحقق آن و نیز آزادی تمامی زندانیان سیاسی  . منوچهر محمدی