هشتم مرداد، سالروز به قتل رسیدن جاوید نام اکبر محمدی، اسطوره مقاومت در زندان اوین

اکبر محمدی در هشتم مردادماه ۱۳۸۵ و در حالی که در اعتراض به دستگیری مجدد و توقق وضعیت وخیم درمانی اش، در نهمین روز از اعتصاب غذای نامحدودش به سر می برد، به طرز مشکوکی جان باخت.

نامه سرگشاده منوچهر محمدی به احمد شهید

جناب شهید سخت است به عرض برسانم که در ایران تنها من و خانواده‌ام نیستیم که شاهد به قتل رسیدن و یا بازداشت و شکنجه شدن بصورت خانوادگی از سوی رژیم میباشیم بلکه هزاران خانواده در ایران وجود دارند که ...

اهدای جایزه سازمان علمی مسا به منوچهر و اکبر محمدی

اهدای جایزه سازمان علمی‌ مسا ( آمریکا ، کانادا و خاورمیانه) به مبارزان راه آزادی و دمکراسی در سال ۲۰۰۶ میلادی برابر با ۱۳۸۵ خورشیدی به اکبر و منوچهر محمدی.

اعطای تقدیرنامه به منوچهر و اکبر محمدی از سوی جرج دبلیو بوش در سال ۲۰۰۸ میلادی

Go to Blogger edit html and find these sentences.Now replace these sentences with your own descriptions.This theme is Bloggerized by Lasantha Bandara - Premiumbloggertemplates.com.

۸ شهریور ۱۳۹۶

مسعود شجاعی کاپیتان تیم ملی فوتبال ایران از زمان عدم اظهار ندامت در لیست سیاه مرگ سپاه قرار گرفته است


اگر چه حاج صفی عضو تیم‌ ملی‌ فوتبال ایران و عضو تیم فوتبال یکی از باشگاه های خارجی بعلت فشار رژیم دینی ایران در بازی مقابل تیم فوتبال اسرائیل، اظهار ندامت کرد و به اردوی تیم ملی‌ فوتبال ایران پیوست اما مسعود شجاعی کاپیتان تیم‌ ملی‌ فوتبال ایران و هم تیمی با حاج صفی در همان باشگاه خارجی, هرگز راضی‌ به اظهار ندامت نشد تا جوانمردی دیگر بر تنها جوانمرد شهره عرصه ورزش ایران و جهان غلامرضا تختی افزوده شود و نامش، نه‌ تنها در لیست نام نیکان جهان، قرار گیرد بلکه نامش همچون نام تختی در تاریخ ایران جاودان و ماندگار گردد کاملاً بر خلاف تمامی ورزشکارانی که چندی پس از مرگ بکل پاک و فراموش خواهند شد اگر چه در اینجا باید اضافه کرد که جهان پهلوان تختی، خود اقدام به خودکشی کرده است اما مهم، شکل مرگ نیست بلکه روحیه انسانی‌ و جوانمردی آندو مدّ نظر است.
آقای شجاعی با این کار بزرگ خویش خطر بزرگی‌ را هم، برای خویش خریداری کرد و آن خطر چیزی نیست جز قرار گرفتن در لیست سیاه امنیتی سپاه یعنی لیست مرگ خاموش از طریق تصادف ساختگی، سکته و یا سرطان همچون بسیاری از منتقدین سیاسی، هنری، ادبی و اینبار هم شاید ورزشی، چرا که بر تخت قدرت، شخص خود شیفته‌ای جلوس کرده است که به هیچ ارزشی پایبند نبوده و نیست بطوریکه نه‌ تنها هیچ انتقادی حتی از نزدیکترین دوستانش را بر نمی تابد بلکه بعلت کم ظرفیتی و بیماری حسادت حتی بزرگی‌ و محبوبیت کسی‌ را هم نمیتواند تحمل کند.
قتل نزدیکان و یا محبوبان داخل و بیرون نظام از سوی خامنه‌ای به دو حالت اجرا میشود ؛ ۱- قتل فیزیکی‌ ۲- قتل روانی‌ و شخصیتی. قتل احمد خمینی و رفسنجانی و شاید هم حتی منتظری نمونه‌هایی‌ از قتل فیزیکی‌ هستند که بعلت انتقاد از رهبری صورت گرفته است و اما افشای فساد مالی‌ محمود شاهرودی و صادق لاریجانی دو تن‌ از رؤسای سابق و فعلی‌ قوه قضائیه نمونه‌هایی‌ هستند از قتل‌های شخصیتی حساب شده از سوی رهبری. مدت کوتاه محبوبیت شاهرودی و لاریجانی در میان سپاه پاسداران و نظر این نهاد بر آندو برای جانشینی رهبری و به دنبال آن، شایع جانشینی آندو در میان مردم، خامنه‌ای را نگران کرده بود چون نظر او بر آندو نبوده است، لذا خامنه‌ای به کمک پسرش مجتبی و مجتبی هم به کمک وفاداران پدرش با علم کردن ضعف‌های دزدی مالی‌ آندو، آنها را از دایره محبوبیت در میان سپاه پاسداران خارج ساختند چون آندو جانشینان مورد نظر سپاه بودند و نه‌ مورد نظر رهبری. خامنه‌ای چنان مرموزانه سیاست‌هایش را پیش می‌برد که حتی خود سپاه هم متوجه منظور و سیاست‌های رهبری نمیشود و اگر هم میشود دیر متوجه منظور میشود بطوریکه در آنصورت چاره‌ای هم جز تمکین ندارد . حالا بماند به ورزشکارانی چون شجاعی که محبوب همگان است و مهمتر و حساستر آنکه او بیرون از نظام است ! حالا میتوانید تصور کنید که مجریان امنیتی سپاه کد سیاست‌های رهبری را حفظ نباشند ؟! و اگر حفظ نبودند این همه قتلهای پنهان و خاموش از چه سیاستی برخاسته است ؟! پس تعجب نکنیم که مسعود شجاعی از زمان عدم اظهار ندامت در لیست سیاه مرگ سپاه قرار گرفته است .


Show more reacti

۲۹ مرداد ۱۳۹۶

نامه منوچهر محمدی به نخست وزیر اسرائیل در پاسخ به اظهارات او در مورد ایران و ایرانیان



نامه منوچهر محمدی به نخست وزیر اسرائیل در پاسخ به اظهارات او در مورد ایران و ایرانیان
به همراه اعلام شکایت از آن نخست وزیر در دادگاه‌های آمریکا ، اروپا و اسرائیل .
نخست وزیر محترم اسرائیل جناب بنیامین نتانیاهو
اینجانب سال نوی ایرانی ( نوروز) را که یکی‌ از بزرگترین عید باستانی و ملی‌ ایرانیان محسوب میشود را به شما آن نخست وزیر محترم ، خانواده گرامی‌ آن نخست وزیر ، مردم بزرگوار اسرائیل و همینطور نیز مردم بزرگوار یهودی در سراسر جهان تبریک و تهنیت عرض می‌کنم.
جناب نخست وزیر
قبل از هر چیز بر آنم که سخنم را اینگونه آغاز نمایم ؛
شما در تاریخ ۹/۳/۲۰۱۷ در ابتدای مذاکرات خود با پوتین رئیس جمهوری روسیه در مسکو در برابر ده‌ها دوربین اظهار نمودید که دو هزار و پانصد سال پیش ، افرادی در ایران در صدد نابودی یهودیان بودند و امروز نیز همان وارثان سرزمین پارس نیز قصد خود را به شکل آشکار و غیر قابل باور بر بدنه موشک‌هایشان می‌‌افزایند !
جناب نخست وزیر
متأسفانه ، با این اظهارات شما آن نخست وزیر محترم اسرائیل بوده است که اینجانب را برآن داشته است که که به فکر اختیار کردن جمعی از وکلا برای تنظیم شکایت از شما در دادگاههایی چون آمریکا ، اروپا و خود اسراییل برآیم چرا که این اظهارات شما چیزی نیست جز تهمت به مردم ایران و همینطور نیز وارونه جلوه دادن تاریخ ایران به شکل آشکار وغیر قابل باور که به واقع باعث آزردن روان بسیاری از ایرانیان و چه بسا خود اینجانب شده است ! و لذا، تنها با پس گرفتن این اظهارات از سوی شما آن نخست وزیر محترم اسرائیل است که اینجانب را برآن خواهد داشت که از شکایت علیه شما امتناع نمایم . و اما در شرح اظهارات شما آن نخست وزیر محترم :
1- درعجبم از زبان نخست وزیر کشوری بنام اسرائیل که امروزه به عنوان تنها کشور دموکراسی در خاورمیانه شناخته میشود سخنی بر آید که نه‌ تنها، کاملاً با حقایق تاریخی بیگانه است بلکه قریب به اتفاق مردم ایران را در شوک آنی‌ و حتی همیشگی‌ فرو برده است چرا که
شما آن نخست وزیر محترم از یکسو، رژیم اسلامی ایران را وارثان پارس هخامنشی چون کوروش کبیر و خشایار شاه معرفی کردید و از دیگر سو‌ نیز آن رژیم را همچون پارسیان ، ضدّ یهودیان ! متأسفانه این در حالی است که از یکسو ، نه‌ رژیم دینی ایران وارث پارسیان چون کوروش کبیر و خشایارشاه است بلکه همواره وارث دین اسلام از نوع شیعه صفوی بوده و است و از دیگرسو ، نه‌ پارسیان هخامنش چون کوروش کبیر و خشایارشاه در زمان حکومتشان کمترین عملی‌ بر ضد یهودیان مرتکب شدند بلکه برعکس ، آندو پادشاه بعلت باور به حقوق بشر و کنفدراسیون و نظام چند ملیتی ، به عنوان ناجیان و حامیان یهودیان آنهم در بحرانی‌‌ترین شرایط یهودیان ، شهره جهانیان گشتند .
2- شما آن نخست وزیر محترم در این اظهارات خود به نوعی وانمود‌ نمودید که رژیم دینی شیعی ایران، علاوه بر وارث بودن پادشاهان هخامنشی، نماینده واقعی‌ تمامی مردم ایران است و این در حالی‌ است که خود آن نخست وزیر محترم ، بهتر از هر کسی‌ میداند که رژیم دینی ایران مشروعیت خود را مدیون زر و زور و تزویر به کمک یک گروه چماق دار قلیل بیمار و سیاه قلب است و نه‌ مدیون خواست و رای حداکثری و حتی حداقلی مردم ایران ! و درستی ادّعای اینجانب هم در این است که حتماً شما شاهدید که هر بار با گشایش فضای نسبی‌ سیاسی ولو از نوع اصلاح طلبی و یا انتخاباتی حکومتی ، چگونه میلیونها نفر از مردم تهران ، از یکسو با حضور خود در دهها کیلومتر از خیابانها ، همچون میدان معروف امام حسین تا میدان معروف آزادی را سیاه میکنند تا از تمامیت سیاهی رژیم دینی عبور کنند و به آزادی واقعی‌ برسند و از دیگر سو‌ نیز، همواره به نفع کاندیدای ریاست جمهوری اصلاح طلبان رای میدهند بطوریکه رای مردم به اصلاحطلبان هم چیزی نیست جز نه‌ بزرگ به ولی فقیه و تمامیت رژیم دینی او .
این در حالی‌ است که سی‌ درصد از رای ثابت مردم ایران که به رای خاموش سی‌ درصدی شهره است همواره درهیچ دوره‌ای به هیچیک از صندوق‌های رای ریاست جمهوری ریخته نشده است زیرا که این سی‌ درصد معتقدند که تغییر و جابجایی‌ دولتهای حکومتی با شکل‌ها و نامهای مختلف چون رفرمیست (اصلاح طلب) و پراگماتیست (عمل گرا و اعتدال گرا) در مقابل محافظه کاران مشکل واقعی‌ مردم ایران را حل نمی‌کند چرا که مشکل واقعی‌ مردم ایران ، نظام ولی‌ فقیه است و کنترل واقعی‌ دولت هم که بخشی از کلیت نظام است در دست ولی‌ فقیه غیر منتخب است و نه‌ رئیس جمهور منتخب که به واقع انتخاب آن رئیس جمهوراز سوی مردم هم ، هدایت شده‌ و مهندسی‌ شده از سوی ولی فقیه غیر منتخب است آنهم تنها برای گذار از بحران مشروعیت نظام او که هراز چند گاه حادث میشود ! چیزی که تمامی دولتهای اصلاحطلب و اعتدال گرا در تمامی دوره‌ها هم به این واقعیت پی‌ بردند اما میل جنون وار این دو جناح اصلاح طلب حکومتی برای کسب هر چه بیشتر قدرت و شهرت و نیز اندوختن هرچه بیشتر ثروت در برابر جناح محافظه کارحکومتی در بازی‌های دوره‌ای رهبری باعث شده است که آنها نه‌ حاضر میشوند واقعیت‌ها را به مردم بازگویند که واقعیت هم چیزی نیست جزاستعفای قدرتمندانه رئیس جمهوری بعلت دخالت‌های غیر قانونی رهبری در برابر تحقق خواست‌های قانونی مردمی ، و نه‌ نیزحاضر میشوند با تقاضای کمک از مردم بطور جدی در مقابل بازی‌های سیاسی رهبری که در کلیت همواره بر ضدّ مردم ایران است ایستادگی نمایند ، چرا که ایستادگی قانونی رئیس جمهوری در برابر زورگویی‌های غیر قانونی رهبری همواره پیام و خواست واقعی‌ رای دهندگان به رئیس جمهوری بوده است.
و اما چرا شما آن نخست وزیر محترم اسرائیل فکر میکنید که رژیم دینی ایران نماینده مردم ایران است که متأسفانه آن رژیم از آغاز انقلاب تاکنون صدها هزار مخالف و منتقد خود را به راحتی‌ تیرباران کرده است و یا به دلایل مختلف به خاطر ذات دینی نظام ، یا به دار آویخته و یا سنگسار نموده است و یا نیز تاکنون میلیونها نفر را دستگیر ، بازداشت ، شکنجه و یا حداقل مورد ضرب و شتم شدید قرار داده است ! لذا خطاب شما آن نخست وزیر محترم به رژیم ایران مبنی بر یکسان دانستن آن رژیم با تمامی مردم ایران چیزی نیست جز توهینی آشکار به اکثریت مخالف مردم ایران ، بویژه توهین به تمامی ایرانیان زندان رفته ، شکنجه شده و عزیز از دست داده از جمله ، از یکسو توهین به اینجانب که پس از تحمل هفت سال و دو ماه حبس همراه با بدترین شکنجه‌های جسمی‌ و روانی‌ به تبعید در آمریکا دچار آمدم . و از دیگر سو‌ ، توهین به تمامی‌ اعضای خانواده‌ام از جمله توهین به برادرم اکبر که پس از تحمل هفت سال و دو ماه حبس همراه با فجیح ترین شکنجه‌های قرون وسطایی در زندان اوین به قتل رسیده است وهمچنین نیز توهین به خواهرم و نیز دیگر برادرم ، بویژه به پدر و مادرم که متاسفانه همگی‌ ضمن هفته‌ها و ماه‌ها بازداشت ، به طرز فجیحی به شکنجه‌های مختلف جسمی‌ و روانی‌ دچار آمده بودند و همچنان نیز از آثار ناشی‌ از آن شکنجه‌ها رنج میبرند.
4- شکایت اینجانب از شما ، نه‌ برای دفاع و توجیه هر نوع اعمال منفی تمامی پادشاهان آنزمان نسبت به مردم کشورشان بعلت فرهنگ مرسوم وحشیانه آنزمان جهان و ایران بلکه برای دفاع از اعمال مثبت بزرگ دو تن‌ از پادشان بزرگ آنزمان ایران چون کوروش کبیر و خشایار شاه به عنوان موسس و مدافع حقوق بشر میباشد، چرا که زمانی‌ را که پدیده زیبای امروزی چون حقوق بشر هنوز در هیچ کشوری کمترین ارزش و مفهومی‌ نداشت کورش کبیر و خشایار شاه در سرزمینی بنام ایران سر بر آوردند و موسس و پاسدار حقوق بشری همگانی شدند بطوریکه بیشترین و بزرگترین خدمت آنان در شکل حقوق بشری شامل حال یهودیانی شد که یا در زمان کوروش کبیر در سرزمین بابل در اسارت بودند و با لشکرکشی آن پادشاه به بابل و تسخیر آن سرزمین برای همیشه آزاد شدند و یا در زمان خشایار شاه، به یهودیان اهمیت داده شد و همآنان نیز به دربار آن پادشاه راه داده شدند و و در نهایت نیز آن یهودیان به کمک آن پادشاه از توطئه بزرگ گروهی کوچک در دربار رهائی یافتند .
5- به حتم نخست وزیر محترم اسرائیل میداند که که نوع رژیم ایران در زمان هخامنشییان از نوع رژیم کنفدراسیون یعنی‌ از نوع تمامی ملت‌ها بوده است که حضور و نفوذ بیش از حد و مرز دو تن‌ از یهودیان در دربار خشایار شاه هخامنش و وارونه جلوه دادن حقایق تاریخی حوادث در آن دربار از سوی آن نخست وزیر محترم خود نشان مبرهن از نوع آن رژیم از تمامی ملتها دارد و لذا برای نخست وزیر یک کشور شایسته نیسست که توطئه از سوی هر ملتی و یا حتی یک گروه قدرت جو از ملت ایران در دربار را در چنین رژیمی‌ آنهم قرنها قبل از میلاد مسیح را به پای جنایت و قتل وعام تمامی مردم یک ملت بنویسد که از سوی پادشاه تمامی ملت یعنی خشایارشاه نه‌ تنها آن توطئه خنثی بلکه به فرمان او تمامی توطئه گران به سزای اعمال خود در حد فعل مرگ رسیدند ! اگر چه که فرمان مرگ ایرانیان از سوی خشایارشاه خود یک عمل غیر دموکراتیک به حساب میاید چرا که نفس فرمان مرگ از سوی هر شخص ، شخصیت و حکومتی با هر توجیهی ، منفی‌ و غیر قابل هضم است ولو اینکه فرمان مرگ ایرانیان و غیر ایرانیان از سوی کورش کبیر با توجیه دفاع از یهودیان ستمدیده آواره‌ آن زمان در بابل و یا از سوی خشایارشاه با هدف دفاع از یهودیان و با توجیه تنبیه توطئه گران فارس و غیر فارس آن زمان در دربار و دیگر کشورهای تابع آن نظام کنفدراتیو ، عملی‌ گردد،
و تاسف در اینجاست که این چه روحیه و یا فکری است که نخست وزیر تنها کشور دمکراسی در خاور میانه از توطئه گروهی کوچک از ایرانیان نسبت به یهودیان در دربار، داد سخن سر می‌دهد که صد البته آن توطئه خنثی میشود و مرگ هیچ یهودی در دربار خشایارشاه صورت نمیگیرد و اما کمترین داد سخن از فرمان بیرحمانه مرگ از سوی خشایارشاه نسبت به هزاران ایرانی و غیر ایرانی سر نمیدهد که پس از کشف توطئه یک گروه کوچک در دربار به وقوع پیوسته است ! و همینطور نیز این چه نوع حقوق بشری است که شما آن نخست وزیر محترم ، مرگ صورت گرفته برای هزاران ایرانی و غیر ایرانی در آن دربار را مباح میدانید و نفس فرمان مرگ خشایارشاه را نسبت به این نوع جنایت محکوم نمیکنید اما مرگ صورت نگرفته یعنی توطئه گروهی کوچک از درباریان هزار ملت را مترادف با جنایت قتل یهودیان به دست ایرانیان بر میشمارید و نگران کننده تر آنکه شما در اظهارات خود طوری وانمود‌ نمودید که خشایارشاه حامی‌ قتل‌های یهودیان از نوع صورت نگرفته بود اما مخالف قتل‌های ایرانیان و غیر ایرانیان از نوع صورت گرفته بود !
من بر این عقیده ام که اگر اراده خشایار شاه در دفع آن توطئه بزرگ ، رضایت خاطر آن نخست وزیر محترم را برآورده نمیسازد کافی‌ است که آن نخست وزیر محترم اولا ، نیم نگاهی‌ بیندازد به اقدامات انسانی‌ عبدالحسین سرداری دیپلمات دولت ایران در پاریس در خلال سالهای جنگ جهانی دوم ، چرا که او توانست با صد در صد خطر انداختن جان خود ، اقدام به صدور پاسپورت ایرانی برای عده زیادی از یهودیان ایرانی و غیر ایرانی مقیم فرانسه و سایر نقاط تحت اشغال آلمان هیتلری نماید و جلوی مرگ حتمی و قطعی آنان را بگیرد و لذا شباهت بسیار زیاد کار سرداری با اسکار شیندلر در نجات جان این یهودیان بود که به‌‌‌ او لقب شیندلر ایران داده شد و از سوی مؤسسات یهودی زیادی هم مورد قدردانی قرار گرفته بود و ثانیا ، نگاهی‌ گذرا به تاریخ پادشاهی کوروش کبیر که مربوط به خدمت آن پادشاه نسبت به یهودیان آواره و بی‌خانمان میشود بیاندازد چرا که، نیاز است که آن نخست وزیر محترم این واقعیت را مدّ نظر قرار دهد که اگر دفاع سامان سازی همه جانبه کورش کبیر از یهودیت ستم دیده آواره‌ و بی‌خانمان و بی‌ کنیسای آن زمان نبود امروز شاید آن نخست وزیر محترم هم نمیبود که زبان به تهمت همآنان بگشاید و نه‌ تنها آن نخست وزیر محترم بلکه حتی شاید موجودیت چیزی بنام یهودیت امروزی هم نمیبود ! در عجبم که در مغز آن نخست وزیر محترم چه می‌گذرد که حاضر به بازگویی واقعیت نشده است !
جناب نخست وزیر
اگر شما آن نخست وزیر محترم مایلید که بدانید که شاکی‌ شما چه شخصی‌ است همین بس که بدانید او شخصی‌ است بی‌ دین از جنس آوره و بیرون رانده شده از ایران از سوی فرقه‌ای کوچک از شخصیت‌های بی‌ شخصیت‌ دیندار و مجنون حکومتی ! بی‌ دین از این جهت که بی‌دینی خود یک عقیده است و از آنجا هم که تعداد بی‌ دین‌هایی‌ چون من بعلت عملکرد ضدّ انسانی‌ رژیم دینی ایران رشد صعودی در ایران داشته است و هم اکنون نیز اکثریت جامعه ایران را تشکیل می‌دهد لذا گسترش این نوع از عقیده بی‌دینی ، خود به مکتب بی‌دینی تبدیل گشته است ، در نتیجه جز این نتوان گفت که بی‌دینی خود یک دین است ! اما نه‌ دینی از جنس شیعی رهبران دینی ایران .
جناب نخست وزیر
از زمانی‌ که شما آن نخست وزیر محترم بر تخت قدرت و رهبری در اسراییل تکیه زدید از یکسو ، تا توانستید با این نوع سخنان غیر مستند و همچون شبیه ان‌ سخنان، تنفر بسیاری از مردم را نسبت به مردم اسراییل و یهودیت در جهان برانگیختید که به واقع مردم تلاشگر ، زحمتکش ، متفکر و نجیب یهودی دراسراییل و جهان هرگز سزاوار آن نبوده و نیستند ! و از دیگر سو‌ نیز ، تنفر یهودیان اسرائیل و جهان را به نادرست نسبت به مردم ایران و شاه باستانی آنان چون خشایارشاه ناجی یهودیان برانگیختید که متاسفانه ، نه‌ مردم ایران به لحاظ حقایق تاریخی سزاوار تهمت شما هستند چرا که تاریخ نشان می‌دهد که مردم ایران در تمامی اعصار کنونی‌ و پیشین همواره عاشق یهودیان اسرائیل و جهان بوده و هستند و نه‌ خشایارشاه مستحق تهمت شماست چرا که او نیز عامل واگذاری فرمان تنبیه به دست خود یهودیان نسبت به تمامی توطئه گران درباری ایرانی و غیر ایرانی در سراسر ایران آن زمان بوده است .
جناب نخست وزیر اسرائیل ، اینجانب بسیار مایلم که بدانم که آیا شما به مواقع قرار گرفتن در قدرت و موقعیت ، همچون رژیم دینی ایران اعتقاد به رفتار غیر دموکراتیک ، غیر عادلانه ، خودی و غیر خودی و خلاصه در یک کلام اعتقاد به طبقه بندی انسانها از جنس نقره و مس و طلا در گوشه و کنار جهان دارید بطوریکه همچون آن رژیم نیز با بر حق دانستن مطلق اظهارات خود ، نامه مرا که پاسخ به اظهارات سیاسی شما در مورد ایران و ایرانیان است در عملی‌ یکسویه ، نادیده گرفته و بی‌ پاسخ میگذارید و یا با اعتقاد به عملی‌ دو سویه ، چنین پاسخی از چنین انسان رانده شده از ایران زمین و ساکن فعلی‌ آمریکا را بعنوان یک حق در نظر گرفته و آن سان نیز در رفتاری عادلانه‌ و دمکراتیک به پاسخ مستند آن اقدام میورزید ؟
اینجانب به شخصه بر این نظرم که شما آن نخست وزیر محترم اسرائیل ، چه به پاسخ به آن اقدام ورزید و چه از پاسخ به آن خود داری نمایید در هر حال نامه دوم اینجانب به شما که نامه ای‌ است مربوط به تاریخ مستند خشایارشاه، عنقریب در پاسخ به اظهارات شما آن نخست وزیرمحترم تقدیم حضور میگردد
و اما متاسفم که اذعان کنم که شما آن نخست وزیر محترم اسرائیل چنانچه بخواهید در یک عمل آشکار نژاد پرستانه ، غیر دمکراتیک و غیر عادلانه با عدم پاسخ به نامه‌ام به برتری سیاست و اندیشه سیاسی ضدّ ایرانی خود اصرار بورزید در آنصورت باید بدانید که اینجانب چاره‌ای نخواهم داشت که برای حفظ دوستی‌ میان ایرانیان و یهودیان اسرائیل ، نه‌ تنها از خود یهودیان ایران و اسرائیل و جهان بلکه شاید در کنار آن از خود مردم غیر یهودی ایران و جهان برای راه اندازی یک جنبش مدنی علیه نامیمونان راست گرایی افراطی دولت اسرائیل و رژیم افراطی ولی فقیه ایران که همواره بر علیه مردم ایران عمل میکنند کمک بطلبم ولو اینکه در این راه همواره مورد انواع توطئه آنتن‌های مزدبگیر رژیم ایران با لباس اپوزیسیون قرار گیرم که همواره هم کارشان گستاخی و هتاکی و تخریب به این و آن ، جز خودشان است و یا اینکه حتی اگر مورد حمایت رسانه‌های حامی‌ رژیم ایران در برون مرز و یا رسانه‌های حامی‌ دست راستی‌ افراطی اسراییل در جهان قرار نگیرم که شکی هم در این تخمین نیست.
و یا ولو اینکه در این راه موفق نشوم چرا که نیک میدانم که نفس کار من انسانی‌ است و اعمال نیک و انسانی‌ هم در این جهان رو به تیره‌گی و سیاهی هم جایگاهی ندارد و اگر هم دارد تاریخ مصرفی دارد !
با بهترین درود
منوچهر محمدی ، ایرانی رانده شده از ایران و ساکن فعلی‌ آمریکا

نامه مازیار شکوری به منوچهر محمدی به مناسبت سالگرد ۱۸ تیر کوی دانشگاه تهران

باسمه تعالی
برادر بزرگوار جناب آقای منوچهر محمدی
با سلام و ارادت
از آنجا که مدت زمانی ست توفیق نداشته ام کما فی السابق از احوال شریف جویا شوم و عرض ادب و ارادت نمایم وقت را غنیمت شمرده تا در سالگرد برادر مرحوم تان زنده یاد اکبر محمدی عرض مراتب احترام را خدمت شریف عرضه داشته و پاره ای از مسائل را با شخص شما طرح نمایم.
حضرتعالی خود بهتر از اینجانب و دیگر عزیزان بر اهمیت قیام هجدهم تیر ماه سال هفتاد و هشت واقف بوده و میدانید ابعاد این قیام و بازخوانی تاریخی و تحلیل دیگرباره آن از چه اهمیت و تأثیری بر آینده سیاسی ایران برخوردار میباشد. شما خود از بازماندگان آن قیام و حوادث پس از آن یعنی زندان ها و شکنجه ها بوده اید. بی شک فضای سیاسی آن سالها را به خوبی به یاد دارید. قیام هجدهم تیر در شرایطی به وقوع پیوست که اختناق بر جامعه حکومت میکرد و حتی جریان اپوزوسیون وقت که همان جریان موسوم به دوم خرداد بود خود ریشه در رژیم و بنیان های آن داشته و به همین جهت سعی بر آن داشت تا اختلافات سیاسی با جناح راست حاکم را در چارچوب های به رسمیت شناخته شده ساختار قدرت پیش برده و به بیانی دیگر کنترل نماید. به خوبی به یاد دارید که در آن مقطع حتی نهضت آزادی و نیروهای ملی مذهبی روزمره از سوی نیروهای موسوم به دوم خرداد مورد طرد قرار گرفته بر پایه قاعده خودی و غیرخودی مورد تجزیه و تحلیل قرار میگرفتند. جنبش دانشجویی وقت هم مستثنی از این دید و قاعده نبود. جناح دوم خرداد که در آن مقطع حساس کابینه دولت را در دست داشت و مطبوعات و جراید کشور را مالک بود همواره سعی بر آن داشت تا جنبش دانشجویی را هم به گونه ای اخص کنترل نموده و از آن به عنوان ابزاری در راستای جنگ قدرت بر برابر جناح دیگر حکومتی بهره جوید. به یقین به یاد دارید که در همان مقطع دفتر تحکیم وحدت هم بیشتر تحت تأثیر و القائات همین جناح سیاسی قرار داشت و آقای علی افشاری در زمان با تحمل چه رنج و سختی هایی توانست برای اولین بار پای جناب آقای دکتر یزدی را به عنوان میهمان به دفتر تحکیم وحدت بگشاید. در آن ایام به نظر برخی از فعالان دانشجویی فعالیت دانشجویی در خارج از آن مدار بی هوده مینمود، چرا مطبوعات و جراید در دست اپوزوسیون حکومتی بودند و فقط به گونه ای سلیقه ای مواضع جریان دانشجویی وابسته به دوم خرداد را در سطح جامعه انعکاس میدادند. از این جهت اشخاصی که نسبت به جناح های حکومتی وقت از استقلال رأی و فکر برخوردار بودند از آنچنان میل و رغبتی برای فعالیت های دانشجویی برخوردار نبودند. از این زاویه است که امروز نقش حضرتعالی و زنده یاد اکبر محمدی از اهمیت برخوردار میباشد. همانگونه که میدانید و میدانیم جریان دوم خرداد قصد بر آن داشت تا از دانشجویان در حوادث کوی دانشگاه تهران فقط و فقط در محدوده قدرت و اعتراض به تعطیلی روزنامه سلام بهره جسته تا در جنگ قدرت ضرب شستی به جناح مقابل نشان دهد. اما در این میان آنچه بازی از پیش طراحی شده را بر هم زد و اعتراضات کوی دانشگاه تهران را از درون دانشگاه و نزاع درون حاکمیت به خارج از دانشگاه کشاند تا به قیام ملی هجدهم تیرماه تغییر ماهیت دهد زنده یاد اکبر محمدی و دیگرانی همچون او بودند که معتقد به تنزل حرکت سیاسی جامعه دانشجویی ایران در محدود دعواهای جناح های حکومتی نبودند.
پس از تظاهرات مردمی سی خرداد ماه شصت این اولین بار بود که پس از مدت ها رژیم جمهوری اسلامی با چالشی ملی مواجه می شد. نیروهای دانشجویی مستقل همچون زنده یاد اکبر محمدی به شکستن دایره مطالبات دانشجویی در محدوده خواست های رژیم نائل آمدند و بنیانی نو در تاریخ مبارزاتی پس از انقلاب بنا نهادند که هم مسیر عمومی مبارزات را تغییر داد و هم نقطه عطفی در مبارزات جنبش دانشجویی ایران شد.
برادر بزرگوار، آقای محمدی همانگونه که میدانید از وضعیت شما مطلعم و میدانم به علت استقلال رأی و اعتقادی که در مبارزات سیاسی بر اصل استقلال دارید از قدرت های خارجی تغذیه نشده اید و همواره دست رد بر سینه قدرت های خارجی زده اید. به یاد دارم همان روزهای اول که به امریکا رسیده بودید در تلویزیون صدای امریکا پرده از توطئه ای مهم برداشتید و گفتید که دولت وقت امریکا خواهان بهره برداری از موقعیت شما بوده تا با قرار دادن امکانات مالی و رسانه ای بخشی از اپوزوسیون را با شما همراه کند تا شما رئیس جمهور ایران شوید اما شما با رد این درخواست دولت وقت امریکا توطئه چلپی سازی را نقش بر آب کردید و بر اصل استقلال پای فشردید و اکنون هم برای ادامه راه مبارزه با مشکلات عدیده مالی و غیر مالی دست و پنجه نرم میکنید و نتوانسته اید برنامه های مبارزاتی را که در نظر داشتید عملی نمایید. به هر حال چه میشود کرد برادر گرامی؟؟؟ صحیح است که ایستادن بر اصل استقلال حیاتی ترین اصل در مبارزه سیاسی ست اما دست از کار هم نمیتوان کشید و در کنجی منفعلانه در انتظار نشست و نظاره گر بود.
حضرتعالی شرایط موجود را بهتر از بنده ادراک مینمایید که امروز میهن و ملت انحصارا از سوی استبداد حاکم تهدید نمی شود بلکه، اپوزوسیون ها فاسد وابسته به قدرت داخلی و خارجی و مضافا اپوزوسیون جعلی تهدیدهای دیگری برای میهن و ملت میباشند.
منظور نظر اینکه اکنون امروز بازار سیاسی ایران به بازار مکاره ای مبدل شده است و اشخاصی که فاقد عقبه سیاسی و مبارزاتی بوده اند سیره حبیثه ای را پیشه کرده اند تا از هر نمدی برای خود کلاهی دست و پا کنند که کرده اند. قیام ملی هجدهم تیرماه و مبارزات دانشجویی هم پس از سال ها از این آفات در امان نمانده است. برخی در رسانه ها خود را رهبر جنبش دانشجویی و قیام ملی هجده تیر معرفی کرده اند و برخی دیگر از این شجره ملعونه به علت واکاوی نشدن ابعاد این قیام برای خود پیشینه ای سراسر جعل و دروغ بافته اند. امروز آنچه بر دوش شما سنگینی میکند این است که هرچه سریعتر خاطرات خود را تحت عنوان کتابی پیرامون خاطرات خود از قیام ملی هجده تیر و ابعاد آن منتشر نمایید تا باشد که به عنوان مرجعی در راستای مبارزات آینده قرار گرفته و راه را بر سوء استفاده گران که از آفات هر جنبش قیامی میباشند بند آورد. این نه به عنوان یک درخواست، بلکه تکلیفی ست که به عنوان برادر کوچکتر خدمت شریف یاد آور می شوم. آنچه که امروز میتواند و میباید ادامه سبیل مبارزه زنده یاد اکبر محمدی قرار گیرد همان است که معروض داشتم. چرا که نه قیام هجدهم تیر مسئله ایست انحصاری و نه فقط اکبر محمدی برادر شما بلکه، قیام هجدهم تیرماه همانگونه که شرح آن رفت برگی و نقطه عطفی در تاریخ مبارزاتی میهن و ملت است و اکبر محمدی هم برادر تمامی جوانان ایران و فرزند تمامی پدران و مادران این مرز و بوم.
ایام عزت برقرار
مازیار شکوری گیل چالانhttp://bakhtare-emruz.net/
۸/۵/۱۳۹۶

حال که کیانوش سنجری به حبس طویل المدت محکوم شد چه پاسخی برای گفتن دارید ؟


حال که کیانوش سنجری به حبس طویل المدت محکوم شد چه پاسخی برای گفتن دارید ؟
سخت نیست برای من که بابت کیانوش سنجری سفره دلم را با شما باز کنم چون اشک مرا نمیبینید، بشرط آنکه بزرگ و جوانمرد باشید
کیانوش سنجری از فرط تعدد و تکثر حکومتی (چند حکومتی) باند‌های سیاسی اپوزیسیون ایرانی در خارج از کشور مستاصل شد و
ناچار به گریز از آمریکا شد تا به مادرش در ایران بپیوندد و اینبار نیز برای همیشه، عشق واقعی‌ خود را نثار مادر همیشه بیمارش در ایران نماید بجای تکرار اشتباه در ادامه عشق به بسیاری از گروه‌ها و اپوزیسیون‌های خود شیفته، منفعت طلب و سودجو، و دردناکتر از هر چیز، آنکه او برای نایل شدن به این هدف حتی حاضر شد از جان خود مایه بگذارد و یا نیز رفتن به زندان‌های طویل المدت در ایران را ترجیح دهد بر ماندن در آمریکا، لذا همآنان نیز در حرکت انزجار آمیز دیگر با آلوده شدن به گناه دیگر یعنی برای پاک کردن گناه خود و لوث کردن مساله، رفتن او به ایران را پیوسته گناه، نادرست و مشکوک تلقی کردند بجای اقرار به اشتباه و گناه شان.
همه ما اپوزیسیون، رفتار غیر انسانی‌ و جنایات رژیم توتالیتری ولی‌ فقیه را به آسانی میبینیم اما رفتار ناصواب خودمان را هرگز نمیبینیم و اگر هم میبینیم به سختی میبینیم و حال هم که به سختی میبینیم حاضر نیستیم به روی خودمون بیاوریم! چقدر چندش آور است که همه ما در ظاهر بنام مردم اما در واقع برای خود خواهی‌ها و منافع مالی‌ و آینده زندگی‌ خودمان در داخل و خارج دست و پا می‌زنیم بطوریکه هیچوقت به روی خودمان نیاوردیم که چگونه کیانوش سنجری پس از اخراج خود و ده‌ها دوستش از تلویزیون فساد آلود و چاپلوس پرور صدای آمریکا بعلت باند بازی‌های مرسوم همیشگی‌ در آن، روزگار میگذرانده است!
حال در مورد کیانوش سنجری، سخن من با آنهایی است که به من باور دارند و نه‌ به آنهایی که به هیچکس جز خودشان باور ندارند و بیمارگونه در خودشان هستند و با خودشان حال میکنند !
سخت نیست برای من که بابت کیانوش سنجری سفره دلم را با شما باز کنم چون اشک مرا نمیبینید، بشرط آنکه بزرگ و جوانمرد باشید آنگونه که اگر خود اشک نمیریزید شمه‌ای از اشک مرا که از سخن نوک قلم من جاری شده است ببینید بی‌ آنکه از قبل خود را به فکر مقابله و یا برخورد با آن آماده کرده باشید چون در آنصورت حداقل برای خود قاضی عادلی نخواهید بود.
کیانوش سنجری، دو هفته قبل از اینکه قصد بازگشت حتمی به ایران به سرش بزند در طول ۲ ماه، دو بار از واشینگتن دی سی‌ به لوس آنجلس مسافرت کرده بود و هر بار نیز به مدت دو هفته در منزلم، مهمانم بوده است. چرا ؟
بله، کیانوش سنجری در لوس آنجلس به دنبال یک شغل و یک منزل اجاره‌ای ولو چندان نامناسب میگشت اما او هر بار در مصاحبه شغلی‌ با آمریکایی‌ها با شکست مواجه شده بود و دردناکتر آنکه وقتی‌ او دید که سرمایه داران بی‌ علم سیاسی و منفعت طلب ایرانی با شرکت‌های کوچک و بزرگ آنچنانی که هر یک، یا منافعشان به طریقی با رژیم ایران گره خورده است و یا نیز به اپوزیسیون‌های سیاسی این و آن گروه وابسته شده است بطوریکه هر یک از آنان از فهم و درک عدالت و استقلال سیاسی بیگانه هستند و حاضر به دادن شغل به شخص مستقلی چون او نیستند، ایشان بناچار از من تقاضا کرد که او را در کسب یک شغل و خانه استیجاری ولو نامناسب یاری سازم، اگر چه من تمامی مساعی‌ام را برای تقاضای او مصروف نمودم اما موفق شدم که تنها منزلی برای او تهیه نمایم، علاوه بر آن پیشنهاد دادم که حتی اگر بخواهد کلبه من برای همیشه در خدمت اوست اما چه کنم که در تهیه شغل برای او هیچوقت موفق نشده بودم و اما او اصرار داشت که قبل از هر چیز دوست دارد شغلی‌ داشته باشد تا بتواند در آن شغل کار کند و اجاره منزلش را با کسب دستمزد کار خویش پرداخت نماید. اما گویا فرهنگ شده است که از سوی اپوزیسیون وابسته، تلاش اپوزیسیون غیر وابسته برای حفظ استقلال سیاسی در آمریکا، جرم تنبیهی چون عدم دستگیری بکار رود و فراتر از آن نیز، فرار از گشنگی، بی‌ خانگی و مرگ صد در صد در آمریکا به سوی مرگ نسبی‌ و حبس‌های طویل المدت در ایران هم، تهمت مغرضانه و بی‌ پایه‌ای چون جاسوس داده شود!
به امید آزادی ایران و رهایی تمامی روزنامه نگاران و فعالین سیاسی و حقوق بشری در آمریکا، اروپا، آسیا و سراسر جهان که کمترین وابستگی‌ به این دسته از سرمایه داران بی‌ اخلاق و ناآگاه وابسته ندارند و از هیچ دولتی نیز پول دریافت نکرده و نمیکنند و به سختی روزگار میگذرانند و همچنین نیز به امید برقراری هر چه زودتر عدالت و دولت سوسیال دموکراسی نوین در ایران

کنفرانس گوادلوپ را به یاد دارید ؟ مثلث بیق را چی‌ ؟


کنفرانس گوادلوپ را به یاد دارید ؟ مثلث بیق را چی‌ ؟
آیا کنفرانس گوادلوپ دیگری در حال تکرار شدن است ؟ آیا مثلث بیق دیگری در حال شکل گیری است ؟ و اگر در حال شکل گیری است اینبار این تاریخ مثلث بیق به چه فورمتی در حال شکل گیری است ؟ آیا با شکلی‌ همچون تنها عمود یا افق یعنی با یک نقطه در یک خط‌ و یا توامان افق و عمود یعنی چند نقطه در چند خط‌ در حال شکل گیری است؟ یک نقطه و یک خط‌ در این فیلم که مشخص است، اما بقایای نقاط و خطوط قرار است در کدام و کجای فیلمی قرار گیرند که بزودی نمود و ظهور خواهد یافت ؟ و نیز مهمتر از هر چیز، اصلا این تغییر مثلث بیق به چه صورتی‌ قرار است بر سر جمهوری اسلامی فرود آید؟
مثلث بیق، حرف اول نام خانوادگی بنی صدر، یزدی و قطب زاده است. آنها نه‌ سه‌ یار دبستانی عهد سلجوقیه ، بلکه سه‌ یار داستانی‌ مبارزاتی خمینی به هنگام مبارزات او در پاریس و حکومت او در ایران هستند اگرچه در نهایت هر یک از سه‌ یار داستانی‌ عهد خمینی به سرنوشتی شبیه سه یار دبستانی عهد سلجوقیه دچار آمدند. مطالعه داستان تاریخی البته تا حدودی شبیه به هم از سه‌ یار در دو عهد سلجوقیه و روحانیت خمینی از جاذبه‌ای همراه با تراژدی برخوردار است.
بنی صدر، یزدی و قطب زاده، به واقع سه‌ تن‌ از یاران بانفوذ حلقه خمینی در نوفل لوشاتوی پاریس بودند و همواره نیز در کنار او قرار داشتند بطوریکه آنها با رایزنی‌های ممتد با نمایندگان چهار کشور قدرتمند جهانی و جلب حمایت آنان از این روحانی، در کوتاه زمان وی را به یک چهره جهانی مبدل ساختند.
آیا کنفرانس گوادلوپ را به یاد دارید که از ۱۴ تا ۱۷ دی‌ ماه ۱۳۵۷ با حضور رهبران سیاسی چهار کشور قدرت جهانی چون جیمی کارتر رییس جمهوری آمریکا، والری جیسکاردستن رئیس جمهور فرانسه، جیمز کلاهان نخست وزیر انگلستان و هلموت اشمیت صدر اعظم آلمان غربی در جزیره‌ گوادلوپ در دریای کارائیب تشکیل شده بود و پس از سه‌ روز گفتگو در موارد مختلف از جمله در مورد ایران به این نتیجه رسیده بودند که شاه باید برود و حضور شاه در ایران، باعث تداوم بحران میشود و برای جلوگیری از رشد کمونیزم باید با اسلام سیاسی وارد مذاکره شد و با رهبر اسلام سیاسی یعنی خمینی تعامل کرد ؟ اگر به یاد دارید حالا دیدار رسمی‌ اعضایی از هیات نمایندگان سنا ی آمریکا با مریم رجوی در کنفرانس تیرانا را با هم میبینیم و به تحلیل می‌نشینیم و بویژه به این بخش از سخن مریم رجوی که در مجموعه توضیحات ذیل فیلم مکتوب شده است تأمّل می‌کنیم. وى در بخشی از سخنان خود با هیئت آمریکایی گفت که مترادف دانستن تغییر رژیم و دموکراسی برای ایران با جنگ و بی ثباتی در منطقه، فریب محض است و منشأ آن تبلیغات لابی‌های ایران در پایتختهای غربی است

اسنادی تازه ازعلت واقعی‌ مرگ رفسنجانی وعلل سکوت برادرش و رسانه‌های اصلاح طلب بجای واگویی حقیقت ! فریب پیشنهاد کودتای سپاه به هاشمی ، موجب مرگ او شد