۱۸ آذر ۱۳۹۳

نامه اول منوچهر محمدی به آرمان رضاخانی فرزند مقتول بدست جلال الدین فارسی به همراه پاسخ آرمان رضاخانی به منوچهر محمدی


نامه اول منوچهر محمدی به آرمان رضاخانی فرزند مقتول بدست جلال الدین فارسی به همراه  پاسخ آرمان رضاخانی به منوچهر محمدی 
آرمان عزیز این نامه اول من به شماست لطفا یا شماره تلفنت را به من بدهید که من به شما تلفن کنم و یا با شماره ای که من پیشتر برای شما ارسال کرده بودم به من زنگ بزنید که بابت کار شما بر آنم که با شما صحبت کنم ، آرمان جان من هیچ سرمایه ای در زندگیم ندارم , تنها سرمایه من یک آپارتمانی است در لاس وگاس که متعلق به من است یعن با قرض پنجاه هزار دلار خریدم تا از زیر بار پرداخت سنگین اجاره خونه در آیم لذا اگر براتون زندگی در تگزاس سخت است قبول کنید این منزل من تا آزادی ایران در خدمت شماست بطوریکه همه امکانات از تحصیلی تا رفاهی را به عنوان برادرکوچکتان برای شما در لاس وگاس فراهم میکنم که در این شهر زندگی ساده خودت را پیش ببری و همینطور بی تعارف میگم اگر حتا بخواهی حاضرم این خونه را به نامت کنم لذا نبایست سختی شما در آمریکا و رنج مرگ پدر شما در ایران شما را افسرده کند و دست به کار ضعیفی بزنید چرا که با اینکار شما , نه تنها که رژیم سوء استفاده میکند بلکه روح پدرت هم نیز در عذاب خواهد بود ، مگر نگفتی محمد نوریزاد پدرتان است ؟ پدر یعنی رهبر یعنی هادی و راهنما ، حال که مبارزه و مقاومت نوریزاد امروزه برای شما به عنوان الگوی زیبا و ویژه و بی بدیل شناخته شده است پس چرا نبایست مبارزه او برای فرزندش چون آرمان الگو باشد ؟! مگر هفت سال و دو ماه حبس من و بردارم اکبر در زندان اوین و سپس مرگ اکبر در ان زندان مرا شکست ؟! اگر چه شاید به ظاهر برای یک عده بی خردان اینگونه بنمایاند که من شکستم اما به واقع برای با خردان و دوربینان اینگونه نیست چرا که به واقع من یاد گرفتم که پیوسته با تمام مشکلات ازجمله از نداری تا رنجهای روحی و مریضی های جسمی لاعلاج ناشی از زندان مبارزه کنم و کمر همه این دردهای به ظاهر درمان ناپذیر را یکی پس از دیگری بشکنم همچنانکه در زمان مبارزات خودم در ایران کمر رژیم را شکستم . مطمئن باش بزودی ایران آزاد خواهد شد و همه ما به ایران خواهیم رفت و همه با افتخار در کنار هم کشورمان را خواهیم ساخت در اینجا همین بس که بدانی اگر دست به کار ضعیف بزنی حداقل من به سهم خودم شما را نمی بخشم چرا که درآنصورت , من حداقل یکی از همرزمان خودم را در کنار دیگر همرزمان ایرانیم ندارم آنهم به این دلیل که او ضعیف بود و به هنگام اوج مشکلات , طاقت مبارزه و تحمل سختیها را نداشت . با احترام ، برادر کوچک شما منوچهرمحمدی 

پاسخ آرمان رضاخانی به منوچهر محمدی
در این چند روز پیغام هایی از افرادی دریافت کردم که می بایست متن را چند بار میخواندم، ابی به صورت میرساندم، تا مطمئن باشم آنچیزی که دیدم تنها یک توهم شیرین نیست، باید بخودم ثابت میکردم درحال خواندن یک سناریو از فیلم های سیاه و سفید ایرانی نیستم، با این وجود اعتراف می کنم هنوزه هنوزه چند متن هست که سخت است باورش... باور دریافت متنی از افرادی خاص... شما یکی از ان افراد خاص هستید که متنی رویایی برایم نوشتید... میگویم رویایی چون هنوز باور ندارم جوان مردی و خوب بودن می تواند محدود به جلوه های ویژه روی پرده نقره ای سینما ها نباشد... قبول کنید واژه کم می آورد در جواب شما... چه بنویسم؟ دردهایم خجالت می کشند در مقابل فردی بنام منوچهر محمدی، درد بگیرند... کاملن بیهوده گویی است اگر بگویم بخاطر فلان و فلان تصمیم گرفتم که دیگر نباشم... آیا دردی سنگین تر از پرپر شدن برادر در زندان های جمهوری اسلامی هست؟ آیا دردی را می توان گفت که شما آنرا را مشق نکرده باشید؟ یک زمانی جواب خیلی چیز ها را میدانستم، یا انگیزه ان بود به دنبال جواب سوال هایم باشم، ولی الان نه ان انگیزه هست و نه دیگر رمقی برای تکرار ان کارها، خیلی خسته ام... خیلی... گزافه گویی نیست اگر بگویم نمی کشم... غیر قابل تصور نخواهد بود اگر ریز آنچه بر من گذشته را بدانید و بشنوید که الان هیچ چیز و هیچ کس جذابیت گذاشته را برایم ندارد، اگر وقت کردید و خواستید بدانید از برای چه دیوانه گشته ام، تنها کافی ست متن های منتشر شده منرا بعد از تولد امسالم بخوانید، کامنت هایم را دریابید، شاید کمی متوجه شوید چرا و چگونه شد که به این نقطه رسیدم... باور کنید نمی کشم، خیلی مسایل هست، خیلی... همین ماه، در همین خرداد پر از حادثه، پرواز را بر قرار ترجیح خواهم داد... آخرین روز در یک ویدو آنلاین همه چیز را خواهم گفت، کمی صبر کنید و بدانید اختیار کردم که جبر زمانه را دیگر فرمان نبرم، باور دارم: دفتر فرمانبری از خیل دیوان بسته باد / وقت آن آمد که خود بر خویش سالاری کنیم می خواهم خودخواه باشم، می خواهم مغرور باشم و دیگر بگویم بس است، خسته ام، باید استراحت کنم... برای دردهایم درمانی گویا نیست، شاید مرهم ان باشد که در کامنتی به آقای نوریزاد گفتم... راحت بگویم، بی تعارف! بی خیال... یک روز، تنها برای چند لحظه آمار دنیا به واسطه نبودنم میشود منفی ۱، همین... چیز خاصی پیش نمی یاید... از صفحه کیبوردم سپاسگزارم، تنها به واسطه آنکه منرا به شما وصل کرد تا بگویم، ببخشید همسنگر که تنهایت میگذارم فقط در ایرانی آزاد از طرف من بدوید، شاد باشید، دستهایتان را باز کنید تا در اوج آسمان غوطه ور شوید، آنگاه لبخندی بزنید و بدانید هرجا باشم، با همان لبخند شما شاد خواهم شد... با احترام، رفیق نیمه راه آرمان رضاخانی
من این متن ها را داشتم، چیز دیگری پیدا نکردم امیدوارم به درد شما بخورد
بهترین آرزو ها برای شما

0 نظرات: